تمام بندهای حقوق بشر را خواندم و جای یک بند را خالی دیدم و یک بند دیگری را شخصاً به آن افزودم.
بند سی ویکم : هر انسانی حق دارد هر کسی را که میخواهد دوست داشته باشد.
....................
من زندگی خودم را میکنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم : چاقم، لاغرم، قد بلندم، کوتاه قدم، سفیدم، سبزم ..!!
همه به خودم مربوط است، مهم بودن یا نبودن را فراموش کنید، روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است، زندگی کنید به شیوه خودتان با قوانین خودتان با باورها و ایمان قلبی خودتان، مردم دلشان میخواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند، هر جور که باشید حرفی برای گفتن دارند، خاکی باش با دست غذا بخور، روی زمین خاکی بشین، پابرهنه زیر بارون راه برو، شاد باش و از زندگی لذت ببر.
چه انتظاری از مردم دارید؟؟
آنها حتی پشت سر خدا یشان هم حرف میزنند
احسان تاری نیا - لوکزامبورگ
احسان تاری نیا کیست؟
شاید بتوان او را هیچ کس خواند؛ یا بهتر است بگوییم، او انسانی است در جستجوی واژگان و درکی از خود، همچون رهگذری که در میان سایهها و روشناییهای هستی به دنبال یافتن معنای وجود خویش است. داستان احسان از یک روز سرد زمستانی در یکی از شهرهای کوچک این کره خاکی آغاز میشود. در آن روز، پدر و مادرش، بدون مشورت با او، نامش را احسان و فامیلیاش را «تاری نیا» گذاشتند. او به جبر به دنیا آمد، در گوشش کلماتی عربی خواندند و مسلمانش کردند، و شناسنامهای برایش گرفتند که هویتی تحمیلی را به او بخشید.
در مسیر زندگی، او با جبرها و تعصباتی روبرو شد که همچون زنجیرهایی نامرئی او را در بر گرفته بودند. از او خواسته شد که به هویتی که به او تحمیل شده بود، افتخار کند؛ هویتی که شامل کُردی بودن، ایرانی بودن، مسلمان بودن و پایبندی به رسوم و باورهای سنتی بود. هر چه بزرگتر شد، سوالات بیشتری ذهن او را به خود مشغول کرد. آیا اینها واقعاً هویت او هستند؟ آیا صفات و کلماتی که به او نسبت داده شدهاند، حقیقتاً نمایانگر او هستند؟
احسان به مرور زمان به این باور رسید که هویت او، نه از ارثیهها و تعصبات، بلکه از دستاوردها، باورها و تجربیات شخصیاش شکل میگیرد. او باور دارد که خانواده، محل تولد، دین، زبان و فرهنگ، هرگز نمیتوانند هویت اصلی او باشند، بلکه تنها در شکلگیری آن دخیل هستند. او در جستجوی حقیقت و آزادی در غربت، آرامش و لذتی را یافت که هرگز در سرزمین مادریاش نداشت.
احسان در نوشتههایش هویت خود را مییابد؛ در لحظاتی که خشم و شادیاش را در قالب کلمات بر کاغذ میآورد، یا در خطوط ناپیوستهای که بر صفحات سفید نقش میزند، بدون آنکه از سبکهای نقاشی چیزی بداند. او در کتابهای کتابخانهاش هویت خود را جستجو میکند؛ در میان فصلهای فلسفه، تاریخ کشورها و مکاتب سیاسی. آرامبخشترین لحظههای زندگی او، خوابیدن کنار کتابخانه است، در حالی که از خستگی خطهای کتاب به خواب میرود.
او لذت زندگی را در پیادهروی در کوهها، دوچرخهسواری در جنگلها و ماهیگیری کنار رودخانه تجربه میکند. او باور دارد که هویت او در علایق و وابستگیهایش شکل میگیرد؛ در لحظات ناب و اصیلی که در آنها خود را به تمام معنا مییابد.
احسان تاری نیا به عنوان یک انسانگرا و خداناباور، به ارزش و عاملیت انسانها به صورت فردی و جمعی معتقد است. او تفکر نقادانه و شواهد را بر پذیرش دگماندیشی و خرافات ترجیح میدهد. باورهای سیاسی او نیز بر اساس جدایی دین از سیاست، دموکراسی و آزادی فردی شکل گرفتهاند. او به اصول سکولاریسم، دموکراسی و لیبرالیسم اعتقاد دارد و میکوشد تا در هر فرصتی که به دست میآورد، این ارزشها را ترویج دهد.
خط قرمزهای احسان به وضوح مشخصاند: آخوند، جمهوری اسلامی، نژادپرستان، متعصبین مذهبی و قومی، گروه ها، احزاب و سازمان های تروریستی و دارای سابقه تروریستی، اصلاح طلب ها و طرفداران رژیم فاشیستی ملاها ، …. و در آخر لیست مزدورهای صادراتی در قابل پناهنده نماهای دروغین.
اما این جستجو پایانی ندارد. احسان همواره در پی یافتن پاسخهای جدید است، در هر سو و هر جا، ویلان و سرگردان. او در همه چیز و همه کس به دنبال یافتن واژگانی آشنا از هویت خویش است. هر چه بیشتر میگردد، بیشتر به جهل و نادانی خود پی میبرد، اما این او را از جستجویش باز نمیدارد. شاید هویت او نه در پاسخها، بلکه در همین جستجو و پرسشگری باشد؛ در سفری بیپایان به اعماق هستی و خودشناسی، در لحظاتی که از خستگی این جستجو به خواب میرود، همچنان در رؤیای یافتن خود، سرگردان در میان راههای پیچ در پیچ هویت و معنا.
در میان هزار توی اندیشه و خبر، جایی که واقعیت و حقیقت چون دو دوست دیرینه به گفتگو مینشینند؛ او، به عنوان مدیر مسئول و سردبیر رسانه خبری چند زبانه سیمرغ نیوز WWW.SIMOURQNEWS.COM ، همچون جویندهای بیقرار در جستجوی گوهر ناب واقعیت است. با هر خبر، هر مقاله و هر گزارش، ردپای حقیقت را دنبال میکند.