چپ‌گرایی و تضعیف هویت ملی ایران: بررسی روابط پیچیده و ایدئولوژی‌های وارداتی


چپ‌گرایی در ایران تاریخی پیچیده و متناقض دارد. از آغاز ورود این ایدئولوژی به کشور، چپ‌ها با شعارهایی پرزرق‌وبرق وارد میدان شدند، اما در عمل نه‌تنها در حل مشکلات مردم موفق نبودند، بلکه با اقدامات و تفکرات خود به بحران‌های اجتماعی و فرهنگی دامن زدند. در این مقاله، به بررسی پیشینه گروه‌های چپ ایرانی، اقدامات آن‌ها علیه ملت ایران و چرایی دشمنی آن‌ها با ملی‌گرایی و هویت ملی می‌پردازیم.


پیشینه چپ‌گرایی در ایران: از مشروطه تا انقلاب ۵۷

چپ‌گرایی به‌عنوان یک جریان فکری و سیاسی از اواخر دوره قاجار و با ورود افکار مارکسیستی به ایران ظهور کرد. این افکار ابتدا در میان روشنفکرانی که با انقلاب روسیه آشنا شده بودند، شکل گرفت. گروه‌های مختلفی از چپ‌گرایان در ایران به وجود آمدند که برخی از مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:


حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰): آغاز ایدئولوژی وارداتی و جدایی از هویت ملی

حزب کمونیست ایران که در سال ۱۹۲۰ تأسیس شد، نخستین تشکیلات سیاسی مارکسیستی در ایران بود که به‌طور سازمان‌یافته به فعالیت پرداخت. این حزب در شرایطی شکل گرفت که ایران در حال تجربه چالش‌های ناشی از مداخلات خارجی، ضعف حکومت مرکزی و تلاش برای مدرن‌سازی کشور بود. اما برخلاف نیازهای ملی، این حزب بیشتر به نمایندگی از منافع خارجی، به‌ویژه اتحاد جماهیر شوروی، عمل می‌کرد و اغلب در تقابل با منافع و ارزش‌های ملی ایران قرار داشت.


تشکیل و ایدئولوژی

حزب کمونیست ایران از ادغام چند گروه کوچک سوسیالیستی، از جمله حزب عدالت، در بندر انزلی تشکیل شد. این حزب به‌طور آشکار تحت تأثیر انقلاب بلشویکی روسیه و ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم قرار داشت.


اهداف اعلامی حزب شامل موارد زیر بود:

-برقراری برابری طبقاتی و مبارزه با نظام فئودالی.

-پایان دادن به نفوذ سرمایه‌داری خارجی.

-اصلاحات اقتصادی و اجتماعی گسترده.

اما این اهداف به‌طور مستقیم تحت کنترل و نظارت شوروی‌ها قرار داشت و به‌جای تکیه بر نیازهای واقعی مردم ایران، بیشتر در راستای گسترش ایدئولوژی کمونیسم در منطقه بود.


عملکرد و اقدامات حزب

یکی از انتقادات مهم به حزب کمونیست ایران، وابستگی آن به اتحاد جماهیر شوروی بود. این حزب از همان ابتدا به‌عنوان بازوی سیاسی شوروی در ایران عمل کرد. حمایت مالی و نظامی شوروی از این حزب، به وضوح نشان می‌داد که اولویت اصلی آن پیشبرد اهداف کمونیسم بین‌المللی است، نه منافع مردم ایران.


تلاش برای جدایی‌طلبی

حزب کمونیست ایران در برخی موارد از جنبش‌های جدایی‌طلبانه در شمال ایران، به‌ویژه در جمهوری خودمختار گیلان (جمهوری شوروی گیلان) حمایت کرد. این اقدامات نه تنها وحدت ملی را تهدید کرد، بلکه ایران را به صحنه‌ای برای بازی قدرت‌های خارجی تبدیل کرد.


تقابل با اصلاحات ملی

حزب کمونیست به‌جای حمایت از تلاش‌های مدرن‌سازی کشور توسط رضاشاه، که در راستای تقویت دولت مرکزی و کاهش نفوذ خارجی انجام می‌شد، به‌شدت با او مخالفت کرد. این حزب به‌جای ارائه راه‌حل‌های سازنده، به تضعیف هرگونه برنامه ملی‌گرایانه پرداخت.


ارزیابی تاریخی و انتقادی

حزب کمونیست ایران، به‌رغم شعارهای عدالت‌خواهانه، نتوانست جایگاهی در میان توده‌های مردم ایران پیدا کند. دلیل اصلی این ناکامی، وابستگی آشکار به قدرت‌های خارجی، بی‌توجهی به نیازها و ارزش‌های ملی، و عملکردی بود که بیشتر به تفرقه‌افکنی و آسیب به وحدت ملی انجامید.

این حزب، به‌جای ایجاد اتحاد میان طبقات مختلف، باعث ایجاد شکاف‌هایی شد که تنها به نفع دشمنان خارجی بود. میراث حزب کمونیست ایران، گواهی است بر خطرات ایدئولوژی‌های وارداتی که بدون درک فرهنگ و تاریخ ایران، سعی در تغییر مسیر ملت داشتند.

حزب کمونیست ایران نمونه‌ای از یک تشکیلات سیاسی است که در تضاد با هویت ملی و منافع واقعی کشور عمل کرد. وابستگی به شوروی و تلاش برای اجرای ایدئولوژی‌های بیگانه، این حزب را به نمادی از شکست در درک اولویت‌های مردم و تاریخ ایران تبدیل کرد.


حزب توده ایران (دهه ۱۹۴۰): بازیچه شوروی در برابر منافع ملی

حزب توده ایران که در دهه ۱۳۲۰ شمسی تأسیس شد، یکی از تأثیرگذارترین احزاب چپ‌گرای ایران در قرن بیستم بود. این حزب با شعار دفاع از عدالت اجتماعی، حقوق کارگران، و مبارزه با استعمار وارد عرصه شد، اما در عمل به‌دلیل وابستگی شدید به اتحاد جماهیر شوروی و تقابل با منافع ملی ایران، به‌عنوان یکی از بحث‌برانگیزترین گروه‌های سیاسی تاریخ معاصر کشور شناخته شد.


تشکیل و اهداف اعلامی

حزب توده در سال ۱۳۲۰، پس از رضا شاه، توسط گروهی از سیاستمداران چپ‌گرا، از جمله سلیمان‌میرزا اسکندری، تأسیس شد. اهداف اولیه حزب شامل موارد زیر بود:

-مبارزه برای حقوق کارگران و دهقانان.

-برقراری عدالت اجتماعی.

-مخالفت با استعمار و امپریالیسم غربی.

-گسترش آزادی‌های سیاسی و اجتماعی.

با وجود این اهداف ظاهری، فعالیت‌های حزب نشان داد که بیشتر به‌عنوان بازوی سیاسی شوروی در ایران عمل می‌کند و منافع ملی در اولویت آن نبود.


اقدامات و فعالیت‌های حزب

نقش در جدایی‌طلبی آذربایجان و کردستان

یکی از بزرگ‌ترین انتقادات به حزب توده، حمایت آشکار آن از جنبش‌های جدایی‌طلبانه در آذربایجان و کردستان در اواسط دهه ۱۳۲۰ بود. در سال ۱۳۲۴، با حمایت شوروی، حکومت‌های خودمختار در این مناطق تشکیل شدند. حزب توده به‌جای دفاع از تمامیت ارضی ایران، این اقدامات را توجیه کرد و به ابزار تبلیغاتی شوروی تبدیل شد.


نفوذ در ارتش و سازمان‌های دولتی

در دهه ۱۳۳۰، حزب توده تلاش کرد با نفوذ به ارتش و دستگاه‌های دولتی، ساختار حکومتی ایران را از درون تضعیف کند. شبکه نظامی حزب، که شامل افسران ارتش بود، نقشه‌های گسترده‌ای برای کودتا و تغییر نظام داشت که در نهایت توسط حکومت کشف و سرکوب شد.


مخالفت با سیاست‌های ملی‌گرایانه

حزب توده به‌شدت با هرگونه سیاست ملی‌گرایانه که در تضاد با منافع شوروی بود، مخالفت می‌کرد. در جریان ملی شدن صنعت نفت، این حزب به‌جای حمایت قاطع از این جنبش ملی، ابتدا به مخالفت پرداخت و سپس حمایت مشروط خود را اعلام کرد، زیرا این حرکت منافع شوروی در ایران را تهدید می‌کرد.


تبلیغات ضدپهلوی

حزب توده به‌شدت به مدرن‌سازی و اصلاحات اجتماعی که در دوره حکومت پهلوی آغاز شده بود، حمله کرد. این حزب تلاش داشت با بزرگ‌نمایی مشکلات اجتماعی و اقتصادی، حکومت پادشاهی را عامل اصلی این مشکلات معرفی کند، در حالی که اقدامات اصلاحی پهلوی اول و دوم در بسیاری از موارد، مانند گسترش آموزش و حقوق زنان، در تقابل با ایدئولوژی این حزب قرار داشت.


وابستگی آشکار به شوروی

حزب توده به‌طور مستقیم از شوروی حمایت مالی و ایدئولوژیک دریافت می‌کرد. بسیاری از اعضای ارشد حزب، از جمله رهبران آن، در مسکو آموزش دیدند و از این کشور به‌عنوان مرکز تصمیم‌گیری خود استفاده می‌کردند. این وابستگی باعث شد حزب در نظر بسیاری از مردم ایران، نه به‌عنوان یک نیروی داخلی، بلکه به‌عنوان عاملی برای نفوذ خارجی شناخته شود.


ارزیابی تاریخی

حزب توده ایران، به‌رغم ادعاهایش در حمایت از طبقات پایین جامعه، بیشتر به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد منافع شوروی در ایران عمل کرد. وابستگی خارجی، حمایت از جدایی‌طلبی، و مخالفت با سیاست‌های ملی‌گرایانه، اعتبار این حزب را در میان مردم ایران به‌شدت کاهش داد. حزب توده به جای تلاش برای هم‌گرایی با منافع ملی، به نمادی از تضاد میان ایدئولوژی‌های وارداتی و هویت ایرانی تبدیل شد.

در تاریخ سیاسی ایران، حزب توده به‌عنوان نمونه‌ای از شکست ایدئولوژی‌های بیگانه در مواجهه با واقعیت‌های فرهنگی و اجتماعی ایران شناخته می‌شود.


سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران: ابزار تخریب در پوشش مبارزه

سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران که در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ ظهور کرد، یکی از پرآشوب‌ترین گروه‌های چپ‌گرا در تاریخ معاصر ایران بود. این سازمان به نام عدالت‌خواهی و حمایت از طبقه کارگر تأسیس شد، اما عملکرد آن بیشتر از آنکه در خدمت منافع مردم و ملت ایران باشد، تبدیل به ابزاری برای هرج‌ومرج، تخریب و پیاده‌سازی ایدئولوژی‌های وارداتی شد.


پیدایش و اهداف ادعایی سازمان

این سازمان در سال ۱۳۴۹ توسط گروهی از جوانان چپ‌گرا و متأثر از ایدئولوژی‌های مارکسیسم-لنینیسم تأسیس شد. در حالی که ادعای آنها حمایت از کارگران و برقراری عدالت اجتماعی بود، اقدامات آنها نه تنها در خدمت این اهداف نبود، بلکه ضربات جدی به ثبات و آرامش کشور وارد کرد.

رهبران اولیه این سازمان، از جمله بیژن جزنی، مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان، به جای تکیه بر میراث فرهنگی و ملی ایران، ایدئولوژی‌های بیگانه را محور فعالیت‌های خود قرار دادند. این گروه به جای استفاده از ابزارهای قانونی و فرهنگی برای تغییر، بر مبارزه مسلحانه و تخریب استوار بود.


اقدامات مخرب سازمان چریک‌ها

حمله سیاهکل: نماد خشونت بی‌ثمر

اولین عملیات مسلحانه سازمان در اسفند ۱۳۴۹ و حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، گواه روشنی از نگاه این گروه به خشونت به عنوان ابزار اصلی بود. این عملیات که با الهام از جنبش‌های چریکی در آمریکای لاتین طراحی شده بود، هیچ دستاوردی برای مردم ایران نداشت. به‌جای حمایت مردمی، این حرکت به ترس و بی‌اعتمادی دامن زد و نظم اجتماعی را مختل کرد.


تخریب زیرساخت‌های ملی

چریک‌های فدایی خلق، با اقداماتی مانند بمب‌گذاری در مراکز اقتصادی و تخریب بانک‌ها، به جای تقویت اقتصاد ملی، آن را تضعیف کردند. شعارهای آنها در حمایت از کارگران، در تضاد کامل با عملکردشان بود، زیرا حملات این گروه به زیرساخت‌های ملی تنها به زیان همان کارگرانی بود که ادعا می‌کردند برایشان مبارزه می‌کنند.


پیروی کورکورانه از ایدئولوژی‌های بیگانه

یکی از بزرگ‌ترین ضعف‌های این سازمان، عدم درک عمیق از واقعیت‌های فرهنگی و اجتماعی ایران بود. به‌جای توجه به نیازها و دغدغه‌های مردم، ایدئولوژی‌های بیگانه را وارد کردند و کوشیدند مدلی غیرایرانی را بر جامعه‌ای که قرن‌ها تاریخ و تمدن خاص خود را داشت، تحمیل کنند.


نقد دیدگاه چپ در تقابل با هویت ملی

سازمان چریک‌های فدایی خلق، همانند دیگر گروه‌های چپ‌گرای ایرانی، همواره با هویت ملی و ارزش‌های فرهنگی ایران در تضاد بود. آنها به جای توجه به ارزش‌های تمدنی و زبان فارسی، به تبلیغ ایدئولوژی‌هایی پرداختند که در عمل مردم ایران را به دو دسته «ما» و «آن‌ها» تقسیم می‌کرد.

در عین حال، این گروه‌ها اغلب به دستاوردهای ملی، از جمله پیشرفت‌های عمرانی و مدرن‌سازی ایران، حمله کردند و تلاش داشتند تا با سیاه‌نمایی، مردم را علیه نظم موجود بشورانند.


عملکرد در برابر ثبات کشور

در دورانی که ایران تحت رهبری حکومت پادشاهی در مسیر مدرن‌سازی و پیشرفت قرار داشت، چریک‌های فدایی خلق و گروه‌های مشابه با شعارهای پوچ و وارداتی، تلاش کردند این حرکت را مختل کنند. برخلاف آنچه ادعا می‌کردند، آنها نه تنها برای مردم ایران منفعتی نداشتند، بلکه با عملکردشان هزینه‌های اقتصادی و اجتماعی سنگینی بر کشور تحمیل کردند.


خیانت به ملت در پوشش مبارزه

سازمان چریک‌های فدایی خلق، به‌جای ارائه راه‌حل‌های واقعی برای مشکلات کشور، به ابزار تخریب و آشوب تبدیل شد. عملکرد این گروه نمونه‌ای روشن از شکست تفکرات وارداتی و بی‌اعتنایی به میراث ملی ایران است.

در نهایت، ملت ایران با رد این گروه‌ها و افکارشان، به‌وضوح نشان داد که مسیر پیشرفت کشور از ثبات، فرهنگ غنی و هویت ملی می‌گذرد، نه از خشونت و ایدئولوژی‌های بیگانه.


سازمان مجاهدین خلق (دهه ۱۹۷۰): از آرمان‌گرایی انقلابی تا خیانت به منافع ملی

سازمان مجاهدین خلق ایران که در دهه ۱۳۴۰ شمسی تأسیس شد، یکی از جنجالی‌ترین گروه‌های سیاسی تاریخ معاصر ایران است. این سازمان که ابتدا با هدف مبارزه با استبداد داخلی و امپریالیسم خارجی تشکیل شد، به‌مرور زمان به گروهی شبه‌نظامی تبدیل شد که اقداماتش بیش از آنکه در راستای آرمان‌های ملی باشد، به خیانت به منافع ایران و آسیب به مردم کشور ختم شد.


تأسیس و ایدئولوژی

سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۴۴ توسط گروهی از دانشجویان مذهبی تأسیس شد که ترکیبی از ایدئولوژی اسلام‌گرایی شیعی و مارکسیسم را به‌عنوان مبنای فکری خود انتخاب کرده بودند. این ترکیب ایدئولوژیک از ابتدا موجب تناقضات درونی شد که بعدها به شکاف‌های عمیق در میان اعضا انجامید.


اهداف اولیه سازمان عبارت بودند از:

-سرنگونی رژیم پهلوی.

-مبارزه با نفوذ امپریالیسم غربی، به‌ویژه ایالات متحده.

-برقراری حکومتی مبتنی بر عدالت اجتماعی و اسلامی.


فعالیت‌ها و اقدامات

در دهه ۱۳۵۰، سازمان مجاهدین خلق وارد فاز مسلحانه شد و دست به ترورهای هدفمند و بمب‌گذاری‌های گسترده زد. بسیاری از این اقدامات به کشته شدن غیرنظامیان و تخریب اموال عمومی منجر شد.


برخی از برجسته‌ترین اقدامات سازمان در این دوره عبارت‌اند از:

-ترور مستشاران آمریکایی: این عملیات‌ها با هدف نشان دادن مخالفت با حضور نظامی و اقتصادی آمریکا در ایران انجام می‌شد.

-حمله به زیرساخت‌های دولتی: از جمله بمب‌گذاری در تأسیسات نفتی و ادارات دولتی که باعث ایجاد اختلال در روند توسعه کشور شد.


تقابل با دیگر گروه‌های انقلابی

سازمان مجاهدین خلق به‌دلیل تمایل به تسلط بر جریان‌های انقلابی، بارها با دیگر گروه‌های سیاسی و مذهبی درگیر شد. این رقابت‌ها اغلب به درگیری‌های خشونت‌آمیز منجر می‌شد.


حمایت از دشمنان ایران

یکی از تاریک‌ترین بخش‌های تاریخ سازمان مجاهدین خلق، همکاری با رژیم بعث عراق در دوران جنگ ایران و عراق بود. این سازمان در اوج جنگ ایران و عراق، با صدام حسین متحد شد و در عملیات‌های نظامی علیه مردم و ارتش ایران شرکت کرد. این خیانت آشکار، موجب شد که نام سازمان در میان اکثریت ایرانیان مترادف با خیانت و دشمنی با ملت ایران شود.


سازمان مجاهدین خلق و تبدیل شدن آن به یک فرقه

ساختار و فعالیت‌های سازمان:پس از انقلاب و شکست در تثبیت جایگاه خود در ساختار نظام جدید، سازمان مجاهدین خلق به تقابل مسلحانه با حکومت اسلامی روی آورد و در نتیجه سرکوب شد. رهبری سازمان به خارج از کشور منتقل شد و در این دوران، مسعود و مریم رجوی نقش محوری در بازسازی ساختار و تغییر ایدئولوژی سازمان ایفا کردند. با حمایت مالی و نظامی رژیم صدام حسین، سازمان به پایگاه‌های نظامی در عراق منتقل شد و از آنجا عملیات مسلحانه‌ای علیه ایران ترتیب داد. در دهه‌های بعد، سازمان با تمرکز بر لابی‌گری بین‌المللی تلاش کرد تا خود را به عنوان آلترناتیوی برای نظام جمهوری اسلامی معرفی کند.

سازمان مجاهدین خلق طی چند دهه به یک فرقه با ساختاری بسته و کنترل‌گر تبدیل شد. عوامل اصلی این تحول عبارت‌اند از:

-تمرکز قدرت مطلق در رهبری: مسعود و مریم رجوی با حذف تمامی منتقدان داخلی و تمرکز قدرت در دست خود، سازمان را به یک ساختار تمامیت‌خواه تبدیل کردند. رهبری آن‌ها نه تنها سیاسی، بلکه به لحاظ ایدئولوژیک و حتی مذهبی، حالتی شبه‌قدسی پیدا کرد.

-شستشوی مغزی و کنترل روانی: سازمان از روش‌هایی نظیر جلسات اعتراف‌گیری گروهی، الزام به وفاداری مطلق به رهبری و قطع ارتباط اعضا با خانواده‌هایشان برای کنترل ذهنی و روانی افراد استفاده می‌کرد. این فشارها منجر به از بین رفتن هویت فردی اعضا و وابستگی کامل آن‌ها به سازمان شد.

-سخت‌گیری‌های مذهبی و ایدئولوژیک: سازمان تفسیری خاص و تحریف‌شده از مذهب و ایدئولوژی خود ارائه کرد که اعضا موظف به پیروی بی‌چون‌وچرا از آن بودند. این سخت‌گیری‌ها شامل ممنوعیت ازدواج و تشکیل خانواده، اجبار به طلاق‌های دسته‌جمعی، و الزام به زندگی کاملاً جمعی در چارچوب دستورالعمل‌های سازمان بود.

-انزوای جغرافیایی و ارتباطی: پایگاه‌های سازمان، به‌ویژه قرارگاه اشرف در عراق، به عنوان محیطی بسته و دورافتاده طراحی شده بود که امکان ارتباط با دنیای خارج را برای اعضا از بین می‌برد. این انزوا ابزار مهمی برای کنترل بیشتر بر اعضا بود.

-وابستگی به قدرت‌های خارجی: همکاری نزدیک با رژیم صدام حسین در طول جنگ ایران و عراق و تلاش برای جلب حمایت قدرت‌های خارجی، مشروعیت سازمان را در میان مردم ایران از بین برد و آن را به ابزاری در دست نیروهای خارجی تبدیل کرد.


شواهد و تأثیرات تبدیل به یک فرقه:

-از دست دادن پایگاه مردمی: سازمان به دلیل اقدامات خشونت‌آمیز، تروریستی و وابستگی به دشمنان ایران، حمایت مردمی خود را از دست داد و به گروهی منزوی و بی‌اعتبار تبدیل شد.

-نقض حقوق اعضا: گزارش‌های متعدد از اعمال شکنجه، بازداشت‌های داخلی، و حتی اعدام منتقدان درونی، نشان‌دهنده ماهیت سرکوب‌گرانه سازمان است. اعضا مجبور به ترک خانواده‌هایشان شدند و زندگی آن‌ها به‌طور کامل در خدمت اهداف سازمان قرار گرفت.

-اثرات روانی و اجتماعی بر اعضای جداشده: بسیاری از اعضای جداشده از سازمان دچار آسیب‌های روانی شدید شده‌اند. این افراد گزارش داده‌اند که زندگی در محیطی بسته و کنترل‌گر باعث از بین رفتن اعتمادبه‌نفس، مهارت‌های اجتماعی، و توانایی تصمیم‌گیری مستقل در آن‌ها شده است.

-انزوای بین‌المللی: هرچند سازمان تلاش کرده از طریق لابی‌گری سیاسی در ایالات متحده و اروپا خود را بازسازی کند، اما ماهیت فرقه‌ای آن باعث شده تا بسیاری از دولت‌ها و سازمان‌های حقوق بشری از حمایت علنی آن خودداری کنند.


عملکرد و شکست‌ها

در نهایت، سازمان مجاهدین خلق به‌دلیل تناقضات ایدئولوژیک، فقدان پایگاه مردمی، و اقدامات خشونت‌آمیز، از صحنه سیاسی ایران حذف شد. این گروه که زمانی به‌دنبال جایگاه در میان مردم ایران بود، به‌دلیل خیانت‌های آشکار خود، به نیرویی منفور تبدیل شد که حتی در میان مخالفان حکومت نیز حمایت چندانی ندارد.

سازمان مجاهدین خلق که با شعارهای عدالت‌خواهانه و استقلال‌طلبانه وارد صحنه شد، به‌مرور به گروهی تبدیل شد که به منافع ملی ایران پشت کرد و در خدمت دشمنان خارجی قرار گرفت. اعمال خشونت‌آمیز و خیانت‌های آشکار این سازمان، به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین عبرت‌های تاریخ سیاسی ایران باقی مانده است.


چپ‌گرایان و دشمنی با ملی‌گرایی: چرایی و چگونگی

چپ‌گرایان ایرانی از همان ابتدا با مفهوم ملی‌گرایی و هویت ملی دشمنی آشکاری داشتند. این دشمنی از چند عامل نشأت می‌گیرد:


ایدئولوژی بین‌المللی‌گرایی:

مارکسیسم به‌طور کلی مخالف مفهوم دولت-ملت است. در این ایدئولوژی، مرزهای ملی بی‌معناست و طبقه کارگر جهانی باید برای انقلاب علیه سرمایه‌داری متحد شود. چپ‌های ایرانی این ایده را به شکلی افراطی دنبال کردند و هرگونه تعلق به ایران، زبان فارسی، و میراث فرهنگی را «ملی‌گرایی ارتجاعی» می‌خواندند.


وابستگی به قدرت‌های خارجی:

بسیاری از گروه‌های چپ ایرانی از حمایت مستقیم شوروی یا دیگر کشورها برخوردار بودند. این وابستگی، آن‌ها را به ابزاری برای پیشبرد منافع بیگانگان تبدیل کرد. حمایت آن‌ها از تجزیه‌طلبی در آذربایجان و کردستان، نمونه‌ای از این وابستگی بود.


نفرت از تمدن ایرانی:

چپ‌های ایرانی با ادعای مبارزه با «استبداد تاریخی»، به حمله به میراث فرهنگی ایران پرداختند. آن‌ها زبان فارسی را «ابزار سلطه» معرفی کردند و جشن‌های ملی نظیر نوروز را «ارتجاعی» خواندند.


شکست ایدئولوژیک و تلاش برای ساختن بحران‌های جدید:

با شکست مارکسیسم در جهان و فروپاشی شوروی، چپ‌گرایان به‌دنبال روایت‌های جدیدی برای بقای خود بودند. آن‌ها این‌بار به‌سراغ قومیت‌ها، جنسیت‌ها و اقلیت‌های مذهبی رفتند تا از طریق دامن‌زدن به اختلافات، هویت ملی را تضعیف کنند.


اقدامات چپ‌ها علیه ملت ایران: از تجزیه‌طلبی تا ترور

حزب توده و دیگر گروه‌های چپ با تحریک اقوام آذری و کرد به شورش علیه دولت مرکزی، به‌دنبال ایجاد دولت‌های محلی وابسته به شوروی بودند. جمهوری مهاباد در کردستان و فرقه دموکرات آذربایجان نمونه‌های بارز این اقدامات هستند.

چپ‌گرایان، به‌ویژه حزب توده، از اشغال ایران توسط شوروی در جنگ جهانی دوم حمایت کردند و حتی خواستار ماندن نیروهای شوروی در کشور شدند.

سازمان چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین خلق با ترور مقامات دولتی، حمله به مراکز عمومی و بمب‌گذاری، ناامنی گسترده‌ای را در دهه ۱۳۵۰ ایجاد کردند.

سازمان مجاهدین خلق در دوران جنگ ایران و عراق، با همکاری مستقیم با صدام حسین، به جاسوسی و عملیات نظامی علیه ایران دست زد.


تناقض‌های چپ‌گرایان ایرانی

چپ‌های ایرانی که همواره شعار «مبارزه با امپریالیسم» سر می‌دهند، در عمل به ابزار دست قدرت‌های خارجی تبدیل شده‌اند. آن‌ها هرگز به جنایت‌های شوروی، چین، یا دیگر حکومت‌های کمونیستی اعتراض نکرده‌اند و همواره از آن‌ها حمایت کرده‌اند.

همچنین، چپ‌ها که به‌ظاهر از «حقوق اقوام و اقلیت‌ها» دفاع می‌کنند، در کشورهای چپ‌گرا مانند شوروی و چین، سرکوب قومیت‌ها را نادیده گرفته‌اند. این تناقض‌ها نشان می‌دهد که دشمنی آن‌ها با ملی‌گرایی بیشتر از آنکه ایدئولوژیک باشد، از وابستگی و منافع سیاسی ناشی می‌شود.


چپ‌گرایی فرهنگی: دشمنی جدید با ملی‌گرایی

چپ‌گرایان ایرانی در دهه‌های اخیر به‌جای تمرکز بر مبارزه سیاسی، به‌سراغ «چپ‌گرایی فرهنگی» رفته‌اند. این جریان با استفاده از ابزارهایی نظیر رسانه‌ها، هنر و دانشگاه‌ها، به‌دنبال القای این ایده است که ملی‌گرایی «فاشیسم نوین» است.

آن‌ها زبان فارسی را «ابزار سرکوب اقوام»، جشن‌های ملی را «نماد استبداد»، و نمادهای تاریخی ایران را «ارتجاعی» معرفی می‌کنند. هدف نهایی این جریان، تخریب هویت ملی و ایجاد جامعه‌ای بدون انسجام و یکپارچگی است.


راه مقابله با چپ‌گرایی ضدملی

چپ‌گرایی ضدملی، که با تاریخچه‌ای از وابستگی به قدرت‌های خارجی و تلاش برای تضعیف هویت و منافع ملی همراه بوده است، همچنان به‌عنوان یکی از چالش‌های فکری و سیاسی جامعه ایران مطرح است. برای مقابله مؤثر با این جریان، لازم است به‌جای برخورد سطحی، با استفاده از رویکردی چندوجهی، بنیان‌های فکری و عملی آن را تضعیف کرد. در ادامه، راهکارهایی جامع برای این هدف ارائه می‌شود:


۱. تقویت هویت ملی و تاریخی

یکی از ابزارهای کلیدی جریان‌های چپ ضدملی، تخریب نمادهای تاریخی و فرهنگی ایران است. برای مقابله با این رویکرد، باید هویت ملی را به‌عنوان یک ارزش مشترک در جامعه تقویت کرد.

آموزش واقعی تاریخ ایران: تاریخ پرافتخار ایران از دوران باستان تا امروز باید بدون تحریف و با تأکید بر دستاوردهای ملی، به نسل‌های جدید آموزش داده شود.

ترویج فرهنگ و هنر ایرانی: حمایت از ادبیات، موسیقی، و هنرهای تجسمی ایران به‌عنوان میراثی غنی که در برابر تهاجم فکری مصونیت ایجاد می‌کند.

احیای آیین‌های ملی: جشن‌هایی مانند نوروز، مهرگان، و یلدا باید به‌عنوان محورهای اتحاد ملی و تقویت روحیه ایرانی‌گرایی مورد توجه ویژه قرار گیرند.


۲. شفاف‌سازی و آگاهی‌بخشی درباره ماهیت چپ‌گرایی ضدملی

چپ‌گرایی در تاریخ معاصر ایران بارها خود را در قامت جریانی وابسته و مخرب نشان داده است. برای مقابله با این ایدئولوژی، باید حقایق تاریخی به شیوه‌ای شفاف و مستند به جامعه ارائه شود.

افشای تاریخ خیانت‌های چپ‌گرایان: مواردی مانند همکاری حزب توده با شوروی، ترورهای سازمان مجاهدین خلق، و هم‌پیمانی برخی گروه‌های چپ با صدام در جنگ ایران و عراق باید مستند و به زبان ساده به مردم بازگو شود.

آگاهی‌بخشی عمومی: تولید محتواهای مستند، مقالات تحلیلی، و برنامه‌های تلویزیونی برای معرفی تأثیرات مخرب ایدئولوژی‌های چپ در ایران و جهان.

رصد و مقابله با تحریفات رسانه‌ای: جریان‌های چپ‌گرا اغلب از ابزارهای رسانه‌ای برای انتشار اطلاعات نادرست و تحریف واقعیات استفاده می‌کنند. نظارت دقیق بر این فضا و ارائه پاسخ‌های منطقی ضروری است.


۳. تقویت اقتصاد ملی برای کاهش آسیب‌پذیری اجتماعی

چپ‌گرایی ضدملی در بسیاری از موارد با سوءاستفاده از مشکلات اقتصادی، شعارهای پوپولیستی را مطرح می‌کند که قشرهای آسیب‌پذیر جامعه را هدف قرار می‌دهند. برای خنثی‌سازی این روش:

تقویت تولید داخلی و اشتغال‌زایی: سرمایه‌گذاری در بخش‌های مولد اقتصاد و ایجاد فرصت‌های شغلی پایدار.

کاهش نابرابری اقتصادی: اجرای سیاست‌هایی که به توزیع عادلانه منابع و کاهش شکاف طبقاتی کمک کند.

ترویج فرهنگ کار و تلاش: مقابله با ذهنیت‌های وابستگی‌گرا و تقویت روحیه کارآفرینی.


۴. بازسازی اعتماد عمومی به نهادهای ملی

جریان‌های چپ اغلب با بهره‌گیری از ضعف‌های نهادی، تلاش می‌کنند اعتماد عمومی را تضعیف کنند. برای مقابله با این هدف:

شفافیت و پاسخگویی نهادهای حکومتی: جلوگیری از فساد و ارائه گزارش‌های شفاف به مردم.

حمایت از نهادهای مدنی: تقویت تشکل‌های مردمی و سازمان‌های غیرانتفاعی که بر پایه هویت ملی و اخلاق اجتماعی فعالیت می‌کنند.

ترویج ارزش‌های اخلاقی و مدنی: از جمله احترام به حقوق شهروندی، صداقت، و همبستگی اجتماعی.


۵. دفاع از جایگاه ایران در منطقه و جهان

چپ‌گرایان ضدملی اغلب تلاش می‌کنند با تحقیر جایگاه ایران در عرصه بین‌المللی، احساس خودکم‌بینی را در جامعه تقویت کنند. برای مقابله:

نمایش توانمندی‌های ایران: تأکید بر پیشرفت‌های علمی، فرهنگی، و اقتصادی کشور.

ترویج دیپلماسی ملی‌گرایانه: که در آن منافع ملی بر هرگونه ایدئولوژی سیاسی ارجحیت داشته باشد.

احیای غرور ملی: از طریق بازگو کردن دستاوردهای ایران در عرصه‌های گوناگون و نقش تاریخی آن در تمدن جهانی.


۶. مقابله با نفوذ ایدئولوژی‌های وارداتی

چپ‌گرایی در ایران همواره با وابستگی به ایدئولوژی‌های وارداتی همراه بوده است. برای پیشگیری از این نفوذ:

ترویج اندیشه‌های بومی: اندیشمندانی که با تکیه بر فرهنگ ایرانی و اسلامی به ارائه راه‌حل‌های اجتماعی و سیاسی پرداخته‌اند، باید مورد توجه قرار گیرند.

بازنگری در نظام آموزشی: برای جلوگیری از نفوذ افکار انحرافی در محیط‌های دانشگاهی و فرهنگی.

تقویت هویت ایرانی در برابر جهانی‌سازی افراطی: با ارائه راهکارهایی برای حفظ ارزش‌های ملی در کنار پذیرش پیشرفت‌های جهانی.


۷. تقویت رهبران و نمادهای ملی‌گرا

وجود رهبران فکری و سیاسی که از منافع ملی دفاع کنند، برای مقابله با چپ‌گرایی ضدملی حیاتی است:

حمایت از نخبگان ملی‌گرا: فراهم کردن فضایی برای ظهور و فعالیت چهره‌های ملی‌گرای متعهد.

احیای شخصیت‌های تاریخی: معرفی مجدد چهره‌هایی نظیر رضا شاه، محمدرضا شاه، و دیگر نمادهای ملی به نسل جوان.


۸. اتحاد مردم و دولت بعد از جمهوری اسلامی

یکی از اهداف چپ‌گرایان، ایجاد شکاف میان مردم و دولت است. برای جلوگیری از این اتفاق:

گوش دادن به مطالبات مردم: پاسخگویی به نیازهای اقشار مختلف جامعه.

شفافیت و مبارزه با فساد: ایجاد اعتماد عمومی از طریق کاهش فساد اداری و اقتصادی.

تقویت ارزش‌های ملی: همبستگی میان مردم و دولت در راستای حفظ منافع ملی.


ملی‌گرایی نه راست گرایی افراطی

در ادامه مقاله، می‌خواهم توضیح دهم که در بالا به نقد و بررسی چپ‌گرایان و تأثیرات منفی آن‌ها بر ملت ایران پرداختم. اما لازم است تا به‌طور روشن و بدون هیچ‌گونه ابهامی، تفاوت‌ها و تمایزات میان ملی‌گرایی و راست‌گرایی را نیز مشخص کنم تا سوءتفاهماتی که ممکن است از سوی چپ‌گرایان به‌وجود آید، رفع شود. آن‌ها ممکن است با این مغلطه که ملی‌گرایی به معنای راست‌گرایی افراطی است، سعی کنند همبستگی ملی و هویت ایرانی را با مفاهیم غیر ملی و تهدیدآمیز مشابه کنند. اما باید به‌طور قاطع روشن کرد که این دو ایدئولوژی کاملاً متفاوت و حتی گاهی متناقض با یکدیگر هستند.

ملی‌گرایی به‌عنوان یک حرکت فرهنگی و سیاسی، بر حفظ هویت، استقلال و منافع ملت ایران تأکید دارد. این نگرش نه‌تنها به‌دنبال تقویت فرهنگ، زبان و تاریخ ایران است، بلکه بر اهمیت وحدت و یکپارچگی تمام اقوام و گروه‌های اجتماعی در مرزهای جغرافیایی ایران تأکید دارد. در ملی‌گرایی، انسان‌ها به‌عنوان بخشی از یک ملت بزرگ شناخته می‌شوند و هدف آن است که ملت ایران به‌عنوان یک واحد فرهنگی و اجتماعی مستقل از تهدیدات خارجی و داخلی محافظت شود.

اما راست‌گرایی افراطی، برخلاف ملی‌گرایی، بر مفاهیم بسته‌تر و به‌طور خاص بر هویت‌های قومی، مذهبی و نژادی تأکید دارد. راست‌گرایان افراطی به‌دنبال حفظ جامعه‌ای "خالص" و انحصاری بر اساس معیارهای نژادی و قومی خاص هستند. در واقع، این نگرش نه‌تنها بر تنوع فرهنگی و قومی در جامعه ایران توجه ندارد، بلکه ممکن است به‌دنبال حذف یا حاشیه‌نشینی گروه‌های غیر هم‌سوی با دیدگاه‌های خود باشد.

چپ‌گرایان ممکن است در تلاش باشند که این دو ایدئولوژی را به یکدیگر گره بزنند و با حمله به ملی‌گرایان، از راست‌گرایان افراطی به‌عنوان نمونه‌ای از تهدیدات ملی‌گرایی بهره‌برداری کنند. در حالی که این دو گروه هیچ‌گونه ارتباط منطقی یا ساختاری با یکدیگر ندارند و هرکدام اهداف و شیوه‌های کاملاً متفاوتی دارند. ملی‌گرایان به دنبال تقویت همبستگی ملت و حفاظت از هویت و استقلال کشور هستند، در حالی که راست‌گرایان افراطی بیشتر به دنبال انزوا و تقویت یک هویت بسته و خاص‌اند.

بنابراین، باید برای جلوگیری از هرگونه سوءتفاهم و درک نادرست از ایدئولوژی ملی‌گرایی، این نکات روشن شوند که ملی‌گرایی با راست‌گرایی افراطی کاملاً متفاوت است و نباید هیچ‌گاه این دو را با یکدیگر اشتباه گرفت. چپ‌گرایانی که به‌دنبال تضعیف هویت ایرانی هستند، نباید بتوانند با این مغلطه‌ها ملی‌گرایان را به سمت افراطی‌گری سوق دهند. ملی‌گرایان در پی حفظ و تقویت تمامیت سرزمینی، فرهنگی و تاریخی ایران‌اند، نه در پی ایجاد مرزهای انحصاری و بی‌احترامی به تنوع‌های فرهنگی و اجتماعی.

به‌طور خلاصه، ملی‌گرایان باید همواره بر اهمیت احترام به تمامی اقوام و گروه‌های اجتماعی در ایران تأکید کنند و از سوءاستفاده‌های احتمالی چپ‌گرایان در برابر هویت ایرانی جلوگیری نمایند. این تبیین باید واضح و روشن باشد که نه تنها دشمنان ملت ایران بلکه خودِ چپ‌گرایانی که سعی در تضعیف و تفرقه‌افکنی دارند، در نهایت باید مسئولیت اعمالشان را بپذیرند و به‌جای نسبت دادن ملی‌گرایی به راست‌گرایی افراطی، به‌دنبال فهم عمیق‌تری از هویت ایرانی و تاریخ آن باشند.


در نهایت از حزب کمونیست ایران در دهه ۱۹۲۰ تا گروه‌های چپ‌گرای بعدی، آن‌ها به‌جای تقویت همبستگی ملی، به تفرقه‌افکنی و مقابله با اصول ملی پرداخته‌اند. در این راستا، باید تفاوت‌های بنیادین میان ملی‌گرایی و راست‌گرایی افراطی روشن شود. ملی‌گرایان ایرانی بر اتحاد، حفظ فرهنگ و استقلال کشور تأکید دارند، در حالی که راست‌گرایان افراطی به دنبال تقویت هویت‌های بسته و انحصاری هستند.

چپ‌گرایانی که همواره به‌دنبال تضعیف ملی‌گرایی بوده‌اند باید مسئولیت اقدامات خود را بپذیرند. برای تقویت هویت ایرانی و مقابله با چپ‌گرایی ضدملی، باید بر تقویت وحدت ملی و حفظ اصول فرهنگی و تاریخی کشور تمرکز کرد. ملی‌گرایی باید به‌عنوان نیرویی سازنده و متحدکننده در راستای پیشبرد اهداف ایران مطرح شود.


احسان تاری نیا - لوکزامبورگ

نوشته شده در 29 دسامبر 2024