چرا مردم ایران و اپوزیسیون با سازمان مجاهدین خلق مخالفاند؟
ایران کشوری است که در طول تاریخ خود همواره با چالشهای سیاسی و اجتماعی متعددی مواجه بوده است. مردم این سرزمین در جستجوی آزادی، عدالت و رفاه، جنبشها و قیامهای بسیاری را تجربه کردهاند. با این حال، در میان گروهها و جریانهای مخالف حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین خلق جایگاهی کاملاً متفاوت و منفی در ذهن و ضمیر ایرانیان دارد. این نفرت و انزجار عمومی نه تنها در میان مردم عادی بلکه در میان اپوزیسیون و گروههای مخالف حکومت نیز وجود دارد. در این مقاله، دلایل این مخالفت و انزجار را بررسی خواهیم کرد.
یکی از مهمترین دلایل نفرت عمومی از سازمان مجاهدین خلق، خیانت این گروه به ملت ایران در دوران جنگ ایران و عراق است. در زمانی که کشور درگیر تجاوز خارجی بود و مردم ایران با تمام توان از خاک خود دفاع میکردند، مجاهدین خلق با صدام حسین، دیکتاتور عراق، متحد شدند. این اتحاد منجر به عملیاتهای مشترک علیه ایران شد که در آن نیروهای مجاهدین در کنار ارتش بعث عراق به خاک ایران حمله کردند. این خیانت فراموشنشدنی است و هیچ ملت آزادهای خیانت به خاک و مردم خود را نمیبخشد.
مجاهدین خلق بهجای آنکه الگویی از یک جنبش آزادیخواه و دموکراتیک باشند، به یک فرقه بسته و تمامیتخواه تبدیل شدند. رهبری این گروه توسط مسعود و مریم رجوی بهشکل دیکتاتورمآبانهای اداره میشود. اعضای این گروه از آزادیهای فردی محروماند و هرگونه انتقاد از رهبری با سرکوب مواجه میشود. چنین ساختاری که بههیچوجه تحمل نقد و دگراندیشی را ندارد، چگونه میتواند مدعی دموکراسی و آزادی برای مردم ایران باشد؟
سازمان مجاهدین خلق اولین عملیات تروریستی خود را در دهه ۱۳۵۰ (دهه ۱۹۷۰ میلادی) و پیش از انقلاب ننگین ۱۳۵۷ علیه حکومت پهلوی آغاز کرد. این عملیاتها عمدتاً شامل ترور مستشاران نظامی آمریکایی و مقامات دولتی ایران بود.
اولین عملیات مسلحانه رسمی سازمان مجاهدین خلق به تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۵۰ برمیگردد که با حمله به یک پاسگاه ژاندارمری در لشتنشاء گیلان آغاز شد. این عملیات آغازگر فعالیتهای مسلحانه این سازمان علیه حکومت پهلوی بود.
اولین ترور رسمی سازمان به قتل سرهنگ لوییس هاوکینز (Colonel Lewis L. Hawkins)، یک مستشار نظامی آمریکایی در تهران، در ۳ ژوئن ۱۹۷۳ (۱۳ خرداد ۱۳۵۲) مربوط میشود. این ترور یکی از اولین اقدامات خشونتآمیز این گروه علیه حضور نظامی آمریکا در ایران بود.
پس از آن، سازمان مجاهدین خلق چندین عملیات تروریستی را قبل و بعد از انقلاب ننگین علیه مستشاران آمریکایی و مقامات حکومتی ترتیب داد، که نهتنها مقامات بلکه شهروندان عادی نیز قربانی آنها شدند. بمبگذاریها و ترورهای وحشیانه که به کشته و زخمی شدن صدها نفر از مردم منجر شد، خاطرهای تلخ در ذهن ایرانیان باقی گذاشت. هیچ توجیهی برای ریختن خون بیگناهان وجود ندارد و این اقدامات خشونتآمیز نهتنها مشروعیت این گروه را زیر سؤال برده، بلکه آنها را در کنار رژیم جمهوری اسلامی بهعنوان دشمن مردم قرار داده است.
یکی دیگر از عوامل نفرت مردم از مجاهدین خلق، وابستگی آشکار آنها به قدرتهای خارجی است. این گروه با لابیگری گسترده در آمریکا و اروپا تلاش کرده است تا خود را بهعنوان آلترناتیو حکومت ایران معرفی کند. پرداخت پولهای هنگفت برای جلب حمایت سیاستمداران غربی از رده خارج و نمایشهای تبلیغاتی، نشاندهنده آن است که این گروه بیشتر به منافع قدرتهای خارجی اهمیت میدهد تا به خواستهها و نیازهای مردم ایران. این وابستگی، یادآور دخالتهای تاریخی بیگانگان در امور داخلی ایران است که همواره نتایج فاجعهباری به دنبال داشته است.
یکی از دلایل اصلی نفرت و انزجار اپوزیسیون و سایر مخالفان جمهوری اسلامی از سازمان مجاهدین خلق، رفتار تهاجمی، فحاشی، تهمتزنی و برچسبزنی این گروه به سایر نیروهای اپوزیسیون است. این رفتارها موجب شده است که این گروه نه تنها میان مردم ایران بلکه در میان دیگر گروههای مخالف جمهوری اسلامی نیز جایگاهی نداشته باشد.
مجاهدین خلق همواره مخالفان خود را با برچسبهایی مانند عامل جمهوری اسلامی، مزدور، نفوذی و خائن مورد حمله قرار دادهاند. این تاکتیک برای منزوی کردن سایر گروههای اپوزیسیون و حذف هرگونه صدای مخالف در خارج از ایران به کار گرفته میشود.
این سازمان هیچگاه نقد و مخالفت را تحمل نکرده و منتقدان خود را با شدیدترین حملات رسانهای و شخصی مواجه کرده است. بسیاری از فعالان سیاسی و حقوق بشری که دیدگاه متفاوتی داشتند، با هجمههای سازمان مواجه شدهاند. چنین رویکردی نشاندهنده ماهیت فرقهای و اقتدارگرایانه این گروه است که با اصول دموکراسی و آزادی بیان در تضاد است.
مجاهدین خلق برخلاف شعارهای خود درباره آزادی و دموکراسی، هیچگونه تنوع و تکثری در دیدگاهها را نمیپذیرند. آنها خود را تنها نیروی شایسته برای آینده ایران میدانند و سایر گروهها را یا بیارزش یا دشمن تلقی میکنند. این رفتار باعث شده است که بخشهای مختلف اپوزیسیون که به اتحاد و همکاری برای گذار از جمهوری اسلامی فکر میکنند، نتوانند با این گروه تعامل سازندهای داشته باشند.
یکی از نکات مهم این است که سازمان مجاهدین خلق هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارد. حتی در اعتراضات گسترده سالهای اخیر، هیچ نشانهای از حمایت عمومی از این گروه دیده نشده است. مردم ایران خواهان تغییر از درون هستند و بهخوبی میدانند که تکیه بر گروههای وابسته به بیگانگان نهتنها راهگشا نیست، بلکه میتواند مشکلات بیشتری را برای کشور ایجاد کند.
رهبری مجاهدین خلق همواره با فریبکاری و دروغپردازی همراه بوده است. این گروه تلاش میکند با القای نادرست محبوبیت خود در میان ایرانیان، مشروعیت سیاسی به دست آورد. اما تجربه نشان داده است که مردم ایران با آگاهی و شناخت کافی، فریب این تبلیغات را نمیخورند. شفافیت و صداقت از الزامات هر جنبش آزادیخواه است، اما مجاهدین خلق در این زمینه کاملاً ناکام بودهاند.
برای یک ایرانی، حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور بالاترین اولویت است. اما مجاهدین خلق با خیانت به کشور و همکاری با دشمنان تاریخی ایران، نشان دادهاند که هیچ تعهدی به ارزشهای ملی ندارند. این گروه بیشتر به منافع گروهی و شخصی خود اهمیت میدهد تا به آرمانهای ملت ایران. همین تضاد عمیق با اصول ملیگرایانه باعث شده است که هیچ ایرانی آزادهای آنها را به رسمیت نشناسد.
سخن پایانی
ایرانیها امروز بیش از هر زمان دیگری به دنبال آزادی، دموکراسی و عدالت هستند. اما این خواستهها تنها از مسیر صداقت، استقلال و احترام به حقوق مردم محقق میشود. سازمان مجاهدین خلق با کارنامهای مملو از خیانت، خشونت، ترور و وابستگی به بیگانگان، هیچگاه نماینده خواستههای ملت ایران نبوده و نخواهد بود.
مردم ایران بهخوبی میدانند که تغییر باید از درون کشور و توسط خود مردم صورت گیرد، نه با دخالت گروههایی که پیشینه آنها سرشار از خیانت و خشونت است.
بنابراین، مخالفت گسترده مردم و اپوزیسیون با سازمان مجاهدین خلق، ریشه در آگاهی تاریخی، ملیگرایی و عقلانیت آنها دارد.
ایران نیازی به جایگزینی استبداد با استبداد ندارد؛ ایران خواهان آزادی و آیندهای روشن است، نه بازگشت به گذشتهای تاریک و خونین.