ایران در چنگال ارتجاع سرخ و سیاه


جهان معاصر، بارها شاهد ظهور ایدئولوژی‌هایی بوده که هرچند در ظاهر متفاوت به نظر می‌رسند، اما در ماهیت، شباهت‌های فراوانی دارند. کمونیسم و اسلام سیاسی از جمله این ایدئولوژی‌ها هستند که به رغم تفاوت در منشأ تاریخی و فلسفی، در بسیاری از نقاط به ابزار سرکوب و استعمار جوامع انسانی تبدیل شده‌اند. ایران، به عنوان کشوری که هم‌زمان در چنگال ارتجاع سرخ (کمونیسم) و سیاه (اسلام‌گرایی) گرفتار بوده، به خوبی نشان می‌دهد که چگونه این دو نیرو می‌توانند ملتی را در بحران‌های مداوم غرق کنند.


شباهت‌های ایدئولوژیک بین کمونیسم و اسلام سیاسی

مفهوم جمع‌گرایی و حذف فردیت

کمونیسم: در این ایدئولوژی، مالکیت خصوصی ممنوع است و همه‌چیز به "جمع" تعلق دارد. در نتیجه، فرد مجبور است خود را در قالب جامعه تعریف کند و آزادی‌های فردی از بین می‌رود. مثلاً در شوروی سابق، تمام دارایی‌های کشاورزان (کولاک‌ها) مصادره شد و این گروه به عنوان "دشمن خلق" نابود شدند.

اسلام سیاسی: مفهوم امت اسلامی، فرد را به عنوان بخشی از یک کل بزرگ‌تر (امت) تعریف می‌کند. قوانین شریعت، آزادی‌های فردی را محدود کرده و افراد را مجبور به پیروی از یک سبک زندگی خاص می‌کند. برای مثال، حجاب اجباری در ایران نشان‌دهنده همین دیدگاه جمع‌گرایانه است.


فرهنگ شهادت و مبارزه

کمونیسم: ایده مبارزه طبقاتی، کارگران را به مبارزه مسلحانه علیه طبقات سرمایه‌دار فرا می‌خواند. در انقلاب اکتبر و جنگ‌های داخلی روسیه، میلیون‌ها نفر قربانی این ایدئولوژی شدند.

اسلام سیاسی: جهاد به عنوان یکی از اصول دین، مبارزه را به بعدی الهی منتقل می‌کند. جهاد مسلحانه، مانند اقدامات گروه‌های تروریستی یا استفاده از کودکان در جنگ‌های ایران و عراق، نمونه‌ای از استفاده ابزاری از این مفهوم است


رهبری کاریزماتیک و مطلقه

کمونیسم: رهبرانی مانند لنین، استالین و مائو، قدرت مطلقه را در دست گرفتند و هرگونه مخالفت را سرکوب کردند. این رهبران به صورت "مقدس" معرفی شدند و جایگاه خداگونه یافتند.

اسلام سیاسی: در ایران، رهبران انقلاب اسلامی (خمینی و خامنه ای) به عنوان "ولی‌فقیه" و نماینده خدا معرفی شده اند. این سیستم، هرگونه انتقاد به رهبر را معادل کفر می‌داند و مخالفان به شدت مجازات می‌شوند.


سرکوب و حذف مخالفان

کمونیسم: گولاگ‌ها (اردوگاه‌های کار اجباری) و تصفیه‌های استالینی، نمونه‌هایی از سرکوب گسترده مخالفان است. این روش‌ها باعث از بین رفتن میلیون‌ها نفر شد.

اسلام سیاسی: جمهوری اسلامی ایران با زندانی کردن مخالفان سیاسی، روزنامه‌نگاران و فعالان حقوق بشر، مشابه همان سرکوب‌ها عمل کرده است. قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ نمونه‌ای از این برخوردهاست.



ایران در چنگال ارتجاع سرخ و سیاه

ایران به عنوان یکی از کهن‌ترین تمدن‌های جهان، بارها در طول تاریخ شاهد جنبش‌ها، انقلاب‌ها و ایدئولوژی‌هایی بوده که زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده‌اند. یکی از مخرب‌ترین دوره‌های معاصر ایران، زمانی است که کشور در چنگال ارتجاع سرخ (کمونیسم) و سیاه (اسلام‌گرایی سیاسی) گرفتار شد. این دو نیروی ایدئولوژیک، هرچند در ظاهر متفاوت به نظر می‌رسند، اما در عمل، همواره در سرکوب آزادی‌های فردی، مصادره منابع ملی و از بین بردن استقلال فکری و فرهنگی کشور، مشترک عمل کرده‌اند.


نفوذ ارتجاع سرخ در ایران

نفوذ کمونیسم در ایران به دوران مشروطه بازمی‌گردد، اما اوج آن را می‌توان در دوران جنبش‌های چپ‌گرایانه دهه ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ مشاهده کرد. حزب توده ایران، به عنوان نماینده اصلی ارتجاع سرخ، با حمایت اتحاد جماهیر شوروی، تلاش داشت ایدئولوژی کمونیسم را در ایران گسترش دهد. این حزب با وعده‌هایی مانند عدالت اجتماعی و برابری طبقاتی، توانست قشرهای کارگر و دانشجویان را جذب کند. اما واقعیت این بود که حزب توده بیشتر از آنکه به منافع ملی ایران توجه داشته باشد، ابزاری برای پیشبرد منافع شوروی بود.

حزب توده و دیگر گروه‌های چپ‌گرا نه تنها نتوانستند عدالت اجتماعی را محقق کنند، بلکه با تضعیف نهادهای ملی و همکاری با قدرت‌های خارجی، کشور را در معرض خطر تجزیه و دخالت‌های بیگانگان قرار دادند. نمونه بارز این امر، تلاش برای جدا کردن آذربایجان و کردستان در دهه ۱۳۲۰ با حمایت مستقیم شوروی بود. این دخالت‌ها، اعتماد مردم به جریان‌های چپ را کاهش داد و زمینه‌ساز سرکوب شدید این جریان‌ها در دوره‌های بعدی شد.


پیدایش ارتجاع سیاه در ایران

اسلام‌گرایی سیاسی، به عنوان نمادی از ارتجاع سیاه، با انقلاب ۱۳۵۷ به اوج خود رسید. در این دوره، وعده‌های دموکراسی، آزادی و عدالت اجتماعی، جای خود را به حاکمیت یک ایدئولوژی مذهبی داد که تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی را تحت کنترل خود قرار داد. اسلام‌گرایان با استفاده از ابزارهای دینی و قدرت مطلقه فقیه، هرگونه مخالفت را به نام "محاربه با خدا" سرکوب کردند و یک حکومت تمامیت‌خواه مذهبی را بنیان گذاشتند.

حاکمیت جمهوری اسلامی، با تأکید بر ایدئولوژی اسلام سیاسی، به سرعت به ابزاری برای سرکوب آزادی‌های فردی و اجتماعی تبدیل شد. این نظام با محدود کردن آزادی‌های زنان، سرکوب مخالفان سیاسی و سانسور گسترده، ایران را به یکی از بسته‌ترین جوامع جهان تبدیل کرد. همچنین، با تأکید بر "صدور انقلاب"، منابع ملی را صرف جنگ‌ها و درگیری‌های منطقه‌ای کرد، در حالی که مردم ایران با فقر، بیکاری و تورم دست‌وپنجه نرم می‌کردند.


همزیستی مخرب ارتجاع سرخ و سیاه

هرچند در نگاه اول، کمونیسم و اسلام‌گرایی سیاسی دو ایدئولوژی متضاد به نظر می‌رسند، اما در بسیاری از مقاطع تاریخی ایران، این دو نیرو به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در تضعیف ساختارهای ملی و ایجاد بحران‌های سیاسی و اجتماعی نقش داشته‌اند. در سال‌های ابتدایی پیش از انقلاب، گروه‌های چپ‌گرا و اسلامی، به صورت مشترک علیه نظام شاهنشاهی فعالیت کردند. اما پس از انقلاب ننگین پنجاه و هفت، اختلافات میان این دو جریان به خشونت کشیده شد و اسلام‌گرایان، به رهبری خمینی، با سرکوب شدید گروه‌های چپ، قدرت را به طور انحصاری در دست گرفتند.

در این میان، قربانی اصلی، مردم ایران بودند که در میان دو ایدئولوژی افراطی، حق انتخاب و آزادی‌های خود را از دست دادند. کمونیسم با وعده‌های توخالی از عدالت، و اسلام‌گرایی با سوءاستفاده از دین، جامعه‌ای پر از سرکوب، فساد و بحران ایجاد کردند. این همزیستی مخرب، ایران را به جایگاه کنونی رساند؛ کشوری که به رغم منابع طبیعی و انسانی فراوان، درگیر مشکلات عمیق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است.

ایران در چنگال ارتجاع سرخ و سیاه، سال‌ها از پیشرفت و توسعه بازمانده است. تنها با بازگشت به ارزش‌های ملی، رهایی از دخالت ایدئولوژی‌های خارجی، و احیای فرهنگ سکولار و ملی‌گرا، می‌توان امید داشت که کشور بار دیگر به مسیر درست بازگردد.


فساد حکومتی و اختلاس‌ها

یکی از شباهت‌های کلیدی میان حکومت‌های برآمده از کمونیسم (ارتجاع سرخ) و اسلام‌گرایی سیاسی (ارتجاع سیاه)، وابستگی عمیق به ساختارهای فاسد اقتصادی است که این حکومت‌ها را پابرجا نگه می‌دارد. فساد و اختلاس در هر دو سیستم، به عنوان ابزاری برای حفظ قدرت نخبگان ایدئولوژیک و سرکوب مردم استفاده شده است.

در نظام‌های کمونیستی، مالکیت عمومی بر منابع و اقتصاد متمرکز در دست دولت، به سرعت به فساد گسترده منجر شد. در شوروی سابق، رهبران حزب کمونیست از اموال عمومی برای تقویت قدرت و ثروت خود استفاده می‌کردند. این منابع که به نام مردم و برای "عدالت اجتماعی" مدیریت می‌شد، در نهایت به دست مقامات حزبی و نزدیکان آن‌ها افتاد. نمونه‌هایی مانند "دست‌نشاندگان کاخ کرملین" نشان‌دهنده فساد گسترده در دوران استالین و حتی پس از او بود. این سیستم‌ها، به دلیل تمرکز قدرت و نبود نظارت‌های عمومی یا دموکراتیک، به فساد گسترده کشیده شدند. هرچند کمونیسم وعده عدالت اقتصادی می‌داد، اما در عمل، اقتصاد این کشورها به ابزاری برای تقویت انحصارگرایی نخبگان حزبی تبدیل شد.

در حکومت‌های اسلامی، فساد ساختاری به دلیل ترکیب ایدئولوژی مذهبی و حکمرانی بدون نظارت دموکراتیک، بسیار رایج است. در جمهوری اسلامی ایران، نهادهای مذهبی مانند بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام به عنوان نمادهای فساد شناخته می‌شوند. این نهادها، به بهانه حمایت از مستضعفان، کنترل منابع عظیم اقتصادی را در دست گرفته و از هرگونه حسابرسی معاف شده‌اند. نکته قابل‌توجه این است که در حکومت‌های اسلامی، فساد نه‌تنها به صورت مالی و اقتصادی، بلکه به صورت اخلاقی نیز گسترش می‌یابد. برای مثال، دستگاه‌های قضایی و اجرایی حکومت به جای خدمت به مردم، به ابزاری برای سرکوب مخالفان و تقویت نظام ایدئولوژیک تبدیل شده‌اند.


شباهت‌های فساد در ارتجاع سرخ و سیاه

تمرکز قدرت در دست اقلیت حاکم  : هر دو سیستم، قدرت را در دست گروهی کوچک متمرکز می‌کنند که به صورت انحصاری منابع مالی و اقتصادی را در اختیار دارند. در کمونیسم، این گروه اعضای حزب بودند و در اسلام‌گرایی سیاسی، روحانیون و نهادهای دینی.

نبود نظارت عمومی : در هر دو سیستم، سازوکارهای دموکراتیک برای نظارت بر نهادهای قدرت حذف شده یا به شدت تضعیف می‌شود. این مسئله، فساد و اختلاس را به پدیده‌ای عادی در سیستم تبدیل می‌کند.

استفاده از منابع عمومی برای بقای ایدئولوژی : منابع عمومی به جای سرمایه‌گذاری در توسعه و رفاه مردم، صرف تقویت ایدئولوژی حاکم و سرکوب مخالفان می‌شود. در شوروی، این منابع صرف گسترش نفوذ کمونیسم در جهان شد، در حالی که در ایران، برای "صدور انقلاب" و حمایت از گروه‌های نیابتی منطقه‌ای استفاده شده است.


سرکوب آزادی بیان

سرکوب آزادی بیان یکی از مؤلفه‌های اصلی حکومت‌های تمامیت‌خواه، چه کمونیستی و چه اسلامی، برای کنترل و تثبیت قدرت است. در کشورهای کمونیستی و حکومت اسلامی ایران، این سرکوب با روش‌های مختلفی اعمال شده و تأثیرات مخربی بر آزادی اندیشه، خلاقیت فرهنگی و اجتماعی گذاشته است.

اتحاد جماهیر شوروی: در زمان استالین، هرگونه ابراز عقیده مخالف با حزب کمونیست با زندان، تبعید یا حتی اعدام روبه‌رو می‌شد. نویسندگانی مانند آنا آخماتووا و الکساندر سولژنیتسین یا سانسور شدند یا مجبور به مهاجرت شدند. حکومت شوروی تمام رسانه‌ها، مطبوعات و حتی آثار هنری را در راستای تبلیغ ایدئولوژی کمونیستی تنظیم می‌کرد و هرگونه نقد را به عنوان تهدیدی علیه دولت تلقی می‌کرد.

چین: در دوره "انقلاب فرهنگی" به رهبری مائو، آزادی بیان به‌طور کامل سرکوب شد و میلیون‌ها نفر به خاطر "انحراف ایدئولوژیک" مجازات شدند. تا به امروز نیز حکومت چین اینترنت و رسانه‌ها را به شدت کنترل می‌کند.

ایران تحت حکومت اسلامی : پس از انقلاب ۱۳۵۷، نویسندگان و روزنامه‌نگارانی که از حکومت اسلامی انتقاد کردند، زندانی، تبعید یا حتی کشته شدند. قتل‌های زنجیره‌ای دهه ۷۰، نمادی از این سرکوب بود.  آثار ادبی، هنری و رسانه‌ای تنها در صورتی منتشر می‌شوند که با اصول اسلامی و خط‌مشی حکومت همخوانی داشته باشند. ممنوعیت موسیقی، فیلم‌ها و کتاب‌های منتقد، نمونه‌هایی از این محدودیت‌ها هستند.


فرار مغزها

فرار مغزها یکی از نتایج مستقیم سرکوب آزادی بیان و نبود فرصت‌های رشد فکری و حرفه‌ای در نظام‌های تمامیت‌خواه است. این پدیده نه تنها در ایران، بلکه در کشورهای کمونیستی نیز یکی از چالش‌های جدی بود.

اتحاد جماهیر شوروی: بسیاری از دانشمندان و هنرمندان شوروی به دلیل فشارهای سیاسی یا نبود امکانات علمی، به غرب مهاجرت کردند. مثال‌هایی مانند فرار دانشمندان هسته‌ای به آمریکا یا هنرمندانی که آثار خود را در خارج از کشور منتشر کردند، گواهی بر این موضوع است.

آلمان شرقی: تا پیش از فروپاشی دیوار برلین، هزاران نفر از متخصصان و کارگران ماهر از آلمان شرقی فرار کردند، زیرا شرایط زندگی و کار در این کشور بسیار محدود بود.

ایران تحت حکومت اسلامی : دانشگاه‌های ایران به دلیل محدودیت‌های سیاسی و مذهبی، قادر به رقابت جهانی نیستند. به همین دلیل، بسیاری از دانشجویان و نخبگان علمی پس از تحصیل در خارج از کشور به ایران باز نمی‌گردند. نبود امکانات پژوهشی، فشارهای ایدئولوژیک و فساد اقتصادی از دلایل اصلی فرار نخبگان است. هنرمندان و نویسندگان ایرانی نیز به دلیل سانسور و سرکوب فرهنگی، به کشورهای دیگر مهاجرت می‌کنند تا بتوانند آزادانه فعالیت کنند.


تضاد ایدئولوژیک : از همکاری تا خیانت

تضاد ایدئولوژیک زمانی رخ می‌دهد که گروه‌های مختلف با باورها، ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های متضاد، تلاش کنند تا بر ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یک جامعه تسلط پیدا کنند. این تضادها معمولاً به درگیری‌های سیاسی، اجتماعی و حتی مسلحانه منجر می‌شوند و جامعه را به شکاف‌های عمیق دچار می‌کنند. ایران به‌طور خاص، نمونه بارزی از پیامدهای ویرانگر تضاد ایدئولوژیک است که میان جریان‌های چپ‌گرا (کمونیستی) و اسلام‌گرا و همچنین در درون خود حکومت اسلامی به وقوع پیوسته است.

در دوران پیش از انقلاب، گروه‌های مختلف با ایدئولوژی‌های متفاوت، علیه حکومت پهلوی فعالیت می‌کردند. در میان آن‌ها، دو جریان اصلی عبارت بودند از:

چپ‌گرایان (کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها): این گروه‌ها مانند حزب توده، سازمان چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین خلق، با تأثیرپذیری از ایدئولوژی‌های مارکسیستی و لنینیستی، خواهان سرنگونی نظام شاهنشاهی و ایجاد یک حکومت سوسیالیستی بودند.

اسلام‌گرایان: اسلام‌گرایان به رهبری روحانیون مانند خمینی، هدفشان برپایی یک حکومت اسلامی بر پایه شریعت بود. این جریان‌ها، دین را به‌عنوان راه‌حل اصلی مشکلات جامعه معرفی می‌کردند.

در مراحل اولیه مبارزه علیه حکومت شاهنشاهی، این گروه‌ها موقتاً با یکدیگر همکاری کردند. اما پس از انقلاب ننگین ۱۳۵۷، تضادهای عمیق میان آن‌ها آشکار شد. چپ‌گرایان به‌دنبال تقسیم قدرت و ایجاد نظامی سکولار و سوسیالیستی بودند، در حالی که اسلام‌گرایان به‌سرعت برای انحصار قدرت تلاش کردند.

با آغاز دوران جمهوری اسلامی، حکومت اسلامی گروه‌های چپ را به‌سرعت سرکوب کرد. حزب توده که در ابتدا از حکومت حمایت کرده بود، با تصفیه‌های گسترده مواجه شد و بسیاری از اعضایش اعدام یا زندانی شدند. سازمان چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین خلق نیز درگیر مبارزات مسلحانه با حکومت شدند که به درگیری‌های خونینی منجر شد.


راه‌حل ها برای عبور از ارتجاع سرخ و سیاه

فواید ملی‌گرایی و رهایی از مذهب و ایدئولوژی

ملی‌گرایی سکولار به عنوان یک رویکرد سیاسی و اجتماعی، بر هویت، منافع و وحدت ملی تأکید می‌کند و در مقابل ایدئولوژی‌های افراطی مانند کمونیسم یا اسلام‌گرایی که معمولاً فراتر از مرزهای ملی عمل می‌کنند، قرار دارد. ملی‌گرایی سکولار، به جای تکیه بر باورهای مذهبی یا ایدئولوژی‌های جهانی، بر ارزش‌ها، تاریخ و فرهنگ ملت تمرکز می‌کند و به دنبال حفظ تمامیت ارضی و تقویت رفاه عمومی است. این رویکرد، جامعه را از تعصبات و سرکوب‌های ایدئولوژیک آزاد کرده و مسیر را برای توسعه پایدار و همگرایی ملی هموار می‌کند.

ملی‌گرایی سکولار، ایدئولوژی خاصی را به جامعه تحمیل نمی‌کند و با تأکید بر منافع ملی و حاکمیت مردمی، زمینه‌ساز توسعه و ثبات می‌شود. برخلاف حکومت‌های مذهبی که قوانین را بر اساس باورهای دینی تنظیم می‌کنند، یا حکومت‌های کمونیستی که اولویت خود را بر طبقه کارگر جهانی قرار می‌دهند، ملی‌گرایی سکولار از حاکمیت مردم و مشارکت عمومی برای پیشرفت کشور بهره می‌گیرد.

تکیه بر تاریخ و فرهنگ ملی: ملی‌گرایی سکولار، هویت ملی را با تکیه بر تاریخ، هنر، زبان و فرهنگ ملت تقویت می‌کند. این نگاه به جای اتکای بر دین یا ایدئولوژی، میراث مشترک تاریخی و فرهنگی یک ملت را برجسته می‌کند.

پرهیز از تقسیم‌بندی‌های ایدئولوژیک و مذهبی: با حذف ایدئولوژی‌های افراطی، ملی‌گرایی سکولار زمینه‌ساز ایجاد جامعه‌ای متکثر و متعادل می‌شود که در آن، حقوق و آزادی‌های فردی برای همه مردم تضمین شده است.


احیای هویت ملی

یکی از دستاوردهای ملی‌گرایی سکولار، احیای هویت ملی است که از طریق بازگشت به ارزش‌ها و فرهنگ ملی تقویت می‌شود. در کشورهایی که ایدئولوژی‌های خارجی بر سیاست و جامعه آن‌ها حاکم شده، هویت ملی معمولاً قربانی این ایدئولوژی‌ها می‌شود.

بازگشت به ریشه‌های تاریخی و فرهنگی: ایدئولوژی‌های مذهبی یا کمونیستی معمولاً با تاریخ و فرهنگ ملی در تضاد هستند. برای مثال، در ایران پس از انقلاب اسلامی، بسیاری از سنت‌های ملی مانند جشن‌های نوروزی تحت فشار قرار گرفتند یا نادیده گرفته شدند. ملی‌گرایی سکولار با تأکید بر میراث فرهنگی و تاریخی، این ارزش‌ها را احیا می‌کند.

تقویت زبان و ادبیات ملی: در بسیاری از جوامع، ایدئولوژی‌های جهانی‌گرا (مانند کمونیسم) یا حکومت‌های مذهبی، زبان و ادبیات ملی را در حاشیه قرار می‌دهند. ملی‌گرایی سکولار، زبان ملی را به عنوان یکی از مهم‌ترین عناصر هویت تقویت کرده و آن را از تأثیرات ایدئولوژیک محافظت می‌کند.

احترام به نمادهای ملی: نمادهای ملی مانند پرچم، سرود ملی و تاریخ مشترک، در نظام‌های سکولار از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند و به عنوان ابزاری برای تقویت هویت و همبستگی اجتماعی عمل می‌کنند.


تقویت وحدت

ملی‌گرایی سکولار، به‌طور مستقیم بر تقویت وحدت ملی تأکید دارد و تلاش می‌کند شکاف‌های ایدئولوژیک، طبقاتی و مذهبی را کاهش دهد. در یک جامعه چندقومیتی و چندفرهنگی مانند ایران، این رویکرد می‌تواند به طور ویژه‌ای مؤثر باشد.

حذف عوامل تفرقه‌زا: ایدئولوژی‌های مذهبی و افراطی اغلب جامعه را به دو قطب "خودی" و "غیرخودی" تقسیم می‌کنند. ملی‌گرایی سکولار با حذف این تقسیم‌بندی‌ها، همه مردم را به عنوان شهروندان برابر در نظر می‌گیرد.

تأکید بر منافع مشترک: منافع ملی، عاملی است که می‌تواند همه اقشار و گروه‌های اجتماعی را فارغ از تفاوت‌هایشان، به یکدیگر نزدیک کند. ملی‌گرایی سکولار، با تأکید بر منافع مشترک مانند رفاه اقتصادی، امنیت و پیشرفت، وحدت ملی را تقویت می‌کند.

مشارکت همه‌جانبه: در نظام‌های سکولار، همه شهروندان فارغ از مذهب، قومیت یا جنسیت خود، فرصت برابر برای مشارکت در امور کشور دارند. این رویکرد، احساس تعلق و همبستگی را در میان مردم افزایش می‌دهد.


تمامیت ارضی

یکی از مهم‌ترین اولویت‌های ملی‌گرایی سکولار، حفظ تمامیت ارضی کشور است. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت ملی و تقویت حس میهن‌دوستی، از تجزیه و تضعیف سرزمینی جلوگیری می‌کند.

مقابله با تهدیدات خارجی: ملی‌گرایی سکولار، با تمرکز بر دفاع از مرزهای کشور و حفظ استقلال سیاسی، مانع از دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور می‌شود. برای مثال، در دوران پهلوی، ملی‌گرایی سکولار با تأکید بر ارتش ملی و استقلال سیاسی، از تهدیدات خارجی جلوگیری کرد.

حل تضادهای قومی و مذهبی: در جوامع چندقومیتی، ایدئولوژی‌های مذهبی و خارجی اغلب باعث تشدید شکاف‌های داخلی می‌شوند. ملی‌گرایی سکولار، با تأکید بر حقوق برابر برای همه اقوام و ادغام آن‌ها در ساختار سیاسی و اجتماعی، از تجزیه و درگیری داخلی جلوگیری می‌کند.

سرمایه‌گذاری در مناطق مختلف کشور: یکی از عوامل تضعیف تمامیت ارضی، نابرابری‌های اقتصادی و توسعه‌ای در مناطق مختلف است. ملی‌گرایی سکولار، با توزیع عادلانه منابع و سرمایه‌گذاری در مناطق کمترتوسعه‌یافته، از ایجاد حس نارضایتی و گرایش به تجزیه‌طلبی جلوگیری می‌کند.


تمرکز بر منافع ملی

یکی از ویژگی‌های ملی‌گرایی، اولویت دادن به منافع مردم و کشور است. برخلاف ایدئولوژی‌های مذهبی و جهانی‌گرا که به منافع گروه‌های خاص توجه دارند، ملی‌گرایی سکولار بر منافع جمعی تأکید دارد.

سیاست داخلی: تمرکز بر توسعه زیرساخت‌ها، آموزش و بهداشت، به جای صرف منابع برای ایدئولوژی‌های بی‌ثمر.

سیاست خارجی: عدم دخالت در جنگ‌ها و تنش‌های منطقه‌ای و تلاش برای بهبود روابط بین‌المللی.


آزادی فردی و تفکر علمی

آزادی فردی و تفکر علمی، پایه‌های توسعه یک جامعه مدرن هستند. سکولاریسم، این آزادی‌ها را تضمین کرده و با محدودیت‌های مذهبی و ایدئولوژیک مخالف است.

حذف موانع دینی: حذف محدودیت‌های مذهبی از نظام آموزشی، به رشد تفکر علمی و نوآوری کمک می‌کند.

ترویج خلاقیت: آزادی بیان و اندیشه، افراد را تشویق می‌کند تا بدون ترس از سرکوب، ایده‌های نوآورانه خود را بیان کنند.

پایان استبداد مذهبی : جدایی دین از سیاست، یکی از گام‌های اساسی برای پایان دادن به استبداد مذهبی است. این جدایی، از دخالت دین برای حکومت جلوگیری می‌کند.

برابری حقوقی: در یک حکومت سکولار، همه شهروندان بدون توجه به مذهب یا اعتقاداتشان از حقوق برابر برخوردارند.

جلوگیری از فساد: حکومت‌های مذهبی، اغلب با فساد و سوءاستفاده از منابع عمومی همراه هستند. سکولاریسم، این زمینه را از بین می‌برد.


توسعه پایدار

رهایی از ایدئولوژی‌های افراطی و تمرکز بر منافع ملی، زمینه‌ساز توسعه پایدار است. توسعه‌ای که نه‌تنها نسل فعلی، بلکه نسل‌های آینده را نیز در نظر می‌گیرد.

سرمایه‌گذاری در آموزش و زیرساخت‌ها: تمرکز بر توسعه انسانی و زیرساخت‌های پایدار، باعث پیشرفت واقعی جامعه می‌شود.

حفاظت از منابع طبیعی: سکولاریسم و ملی‌گرایی، به جای اتلاف منابع برای اهداف ایدئولوژیک، بر مدیریت بهینه منابع طبیعی تأکید دارند.


سخن پایانی

ایران، این سرزمین باستانی با فرهنگی غنی و تمدنی کهن، بارها در طول تاریخ خود قربانی ایدئولوژی‌های بیگانه و نیروهای مخربی شده که از درون و بیرون بر آن تحمیل شده‌اند. در دوران معاصر، دو نیروی ویرانگر، یعنی ارتجاع سرخ (کمونیسم و مارکسیسم) و ارتجاع سیاه (اسلام‌گرایی سیاسی)، به‌جای تلاش برای آزادی و رفاه مردم، تنها رنج و مشکلات را بر این ملت تحمیل کرده‌اند. این دو جریان، با شعارهای فریبنده، اما توخالی، به جای بهبود زندگی مردم، ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور را به بی‌ثباتی و بحران کشاندند.


هرگز فراموش نکنید که :

حزب توده ایران: با وابستگی به شوروی و خیانت به منافع ملی ایران، نه‌تنها به گسترش کمونیسم کمک کرد، بلکه در برهه‌های حساس تاریخی به جای دفاع از استقلال کشور، به دنبال منافع بیگانگان بود.

سازمان چریک‌های فدایی خلق: با استفاده از ترور و خشونت، مدعی مبارزه برای عدالت اجتماعی بودند، اما هیچ راه‌حلی عملی برای مشکلات مردم ارائه ندادند.

سازمان مجاهدین خلق (ترکیبی سمی از  ارتجاع سرخ و سیاه): این گروه که ابتدا ترکیبی از ایدئولوژی مارکسیستی و اسلام‌گرایی داشت، با اقدامات خشونت‌آمیز ، همراهی با دشمنان ایران و خیانت به منافع ملی ضربات جبران‌ناپذیری به اعتماد مردم وارد کرد.

کمونیست‌های دیگر و گروه‌های چپ کوچک‌تر: علاوه بر حزب توده و چریک‌های فدایی خلق، گروه‌های کوچک‌تری مانند حزب کمونیست کارگری ایران، رنجبران ایران یا سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر نیز در فضای سیاسی ایران حضور داشتند. این گروه‌ها با تکیه بر ایدئولوژی مارکسیستی، تلاش کردند از طریق انقلاب مسلحانه به اهداف خود برسند، به‌جای اولویت دادن به منافع ملی، ابزار قدرت‌های خارجی مانند شوروی بودند. این گروه‌ها با شعارهای عدالت اجتماعی، در عمل به وابستگی اقتصادی و سیاسی ایران به قدرت‌های خارجی کمک کردند.

جنبش‌های قومی و تجزیه‌طلبانه: در برخی نقاط ایران، به‌ویژه در استان‌هایی با تنوع قومی، گروه‌هایی مانند حزب دموکرات کردستان ایران (PDKI)، کومله (سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران)، حزب آزادی‌بخش بلوچستان (BLA)، جنبش عربی آزادی‌بخش الاحواز، پژاک (حزب حیات آزاد کردستان)، جنبش ترک‌های آذربایجان جنوبی، جنبش ترکمن‌ها (جنبش دموکراتیک ترکمن‌صحرا)، جنبش استقلال گیلان و مازندران (فرقه جنگل)، و دیگر گروه‌های مشابه، به‌دنبال استقلال یا خودمختاری بودند. فعالیت این گروه‌ها باعث شکاف‌های عمیق قومی و مذهبی در جامعه ایران شده و وحدت ملی را تهدید کرده است. این گروه‌ها به جای پیگیری واقعی مشکلات و حقوق اقوام، با حملات مسلحانه معمولاً ابزار دست قدرت‌های خارجی برای پیشبرد منافع آن‌ها شده‌اند.

حکومت جمهوری اسلامی ایران: پس از انقلاب ۱۳۵۷، با وعده‌هایی چون عدالت، آزادی و رفاه برای مردم به قدرت رسید، اما به‌جای عمل به این وعده‌ها، سرکوب، فساد و تحمیل قوانین مذهبی را جایگزین آن کرد.

اصلاح‌طلبان: برخلاف ظاهر مردمی خود، همواره بخشی از نظام جمهوری اسلامی بوده‌اند. هدف اصلی آن‌ها، نه تغییر نظام، بلکه حفظ آن با تغییرات سطحی بوده است تا از فروپاشی کامل جلوگیری کنند

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: نهادی که به جای دفاع از مردم، به ابزاری برای سرکوب داخلی و گسترش نفوذ ایدئولوژیک در منطقه تبدیل شد.

گروه‌های اسلام‌گرای افراطی: مانند انجمن حجتیه، گروه انصار حزب‌الله و دیگر جریانات مذهبی که با اعمال محدودیت‌های گسترده بر زنان، هنرمندان، نویسندگان و اقلیت‌های مذهبی، فضای جامعه را به‌شدت بسته و تنوع فکری را نابود کرده‌اند.


تجربه گذشته و راهی به سوی آینده‌ای روشن

ایران برای رهایی از این وضعیت، نیازمند بازگشتی به ارزش‌های ملی و سکولار است. مردم ایران باید از درس‌های تلخ تاریخ خود بیاموزند و اجازه ندهند که ایدئولوژی‌های افراطی دوباره بر زندگی آن‌ها سایه بیندازند. شعارهای جذاب و وعده‌های خیالی گروه‌های سرخ و سیاه، همواره ابزاری برای فریب و سوءاستفاده بوده‌اند. آنچه این ملت نیاز دارد، نه ایدئولوژی‌های وارداتی، بلکه تمرکز بر هویت ملی، منافع جمعی و بازسازی اجتماعی و اقتصادی است.

ملت ایران! شما صاحبان اصلی این سرزمین هستید. تاریخ پرافتخار شما، نشان‌دهنده توانایی شما برای عبور از سخت‌ترین بحران‌هاست. اجازه ندهید گروه‌هایی با شعارهای فریبنده و خیالی، آینده شما و فرزندان‌تان را به تاریکی بکشند. به یاد داشته باشید که ایران تنها با تکیه بر ارزش‌های ملی و فرهنگی خود و با اتحاد و همبستگی شما، می‌تواند از این چالش‌ها عبور کند. هیچ قوم، زبان یا مذهبی در ایران نباید به‌عنوان عامل تفرقه استفاده شود. وحدت ملی، کلید عبور از مشکلات و رسیدن به ایرانی آباد و آزاد است. اجازه ندهید فریب شعارهای تجزیه‌طلبانه، این سرزمین باستانی را به تکه‌های پراکنده تبدیل کند.

امید داشته باشید، چرا که امید کلید ساختن آینده‌ای روشن است. شما قدرت تغییر را در دست دارید. با آگاهی، اتحاد و تلاش، می‌توانید ایران را به جایگاهی که شایسته آن است برگردانید؛ کشوری آزاد، پیشرفته و متحد که در آن همه شهروندان با احترام و برابری زندگی کنند. آینده ایران در دستان شماست؛ آن را به ایدئولوژی‌های فرسوده و ارتجاعی نسپارید.

ایران متعلق به شماست، نه ارتجاع سرخ و نه سیاه.

 

احسان تاری نیا - لوکزامبورگ

نوشته شده در 25 ژانویه 2025