بیش از چهار دهه از خیانت ۵۷ گذشته است؛ فاجعهای که ایران را از مدار پیشرفت به سیاهچاله ارتجاع پرتاب کرد. در آن زمستان شوم، کشوری با میراثی هزارساله به دست جماعتی از تاریکپنداران سپرده شد که پرچم اسلام سیاسی را بر منارهها برافراشتند و «ایران» را به حاشیه راندند. انقلابی که در ظاهر با وعده آزادی، عدالت و استقلال آغاز شد، به سرعت تبدیل شد به ماشین سرکوب، فقر، خرافهپرستی و تباهی.
حاصل این خیانت، به قدرت رسیدن قشریست که نه ایران را میشناسد، نه ایران را دوست دارد، نه برای آن ارزشی قائل است. آنچه جمهوری اسلامی نام گرفت، در حقیقت تئوکراسی شیعهمحوری بود که رسماً ملیت را قربانی امت کرد، و وطن را فدای آرمانهایی کرد که نه در خاک ایران ریشه داشتند، نه در دل ملت.
از آن روز تا امروز، مردم این سرزمین نه آزادی دیدهاند، نه آسایش، نه احترام. هر آنچه بود، مصادره شد: از خاک گرفته تا نفت، از فرهنگ تا غرور ملی. و حالا، در ۱۴۰۴، همان حکومت ضدملی ما را به جنگی کشانده است که نه از آنِ ماست، نه به سود ماست.
در سحرگاه جمعه، اسرائیل ضرباتی سنگین به تأسیسات نظامی و اتمی ایران وارد کرد؛ پاسخی به سالها تهدید، تحریک، و صدور بحران از سوی جمهوری اسلامی. اما این جنگ، بهروشنی یک نبرد «دولتها» است، نه ملتها.
جنگی که آغاز شده، نه برای ایران است، نه بهخاطر ایران. این جنگ، برای بقای نظامیست که نفسهای آخر را میکشد، و تنها راه نجاتش را در آتشافروزی دیده است.
برای درک چرایی جنگ کنونی میان ایران و اسرائیل، باید ساختار ماهیتی جمهوری اسلامی را شناخت. این حکومت، همانطور که از ابتدا بر بحران زاده شد، تنها در بحران زنده میماند. مشروعیت آن، نه از رأی مردم که از خون شهدا، نه از رفاه که از دشمنتراشی، و نه از قانون که از سرنیزه تغذیه میکند.
در این الگوی حاکمیتی، جنگ یک ابزار است؛ ابزاری برای منحرفکردن افکار عمومی، سرکوب صدای مخالف، برچسبزدن به دگراندیشان و در نهایت، تمدید بقای نظامی که سالهاست مشروعیت درونیاش را از دست داده است. جنگ امروز با اسرائیل، دقیقاً در چنین لحظهای رخ میدهد: در دل فروپاشی اقتصادی، خیزشهای مردمی، انزجار بینالمللی، و بحران مشروعیت.
مردم ایران، بر خلاف تصویر رسمی و رسانهای جمهوری اسلامی، هیچ دشمنی با مردم اسرائیل ندارند. این واقعیتیست که در دل کوچه و خیابان، در دل فضای مجازی، در گفتوگوهای مهاجران ایرانی با اسرائیلیها بارها دیده شده است. مردم ایران، دشمنیای با اسرائیل ندارند؛ بلکه دشمنیشان با حاکمانیست که ایران را به اسارت گرفتهاند.
شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" نه از سر بیاحساسی، که از دل وطندوستی بیرون آمده است. ملتی که چهل سال است سفرهاش را کوچک کردهاند تا موشک برای حزبالله بفرستند، حالا دیگر نمیخواهد در جنگی شرکت کند که هیچ نفعی برایش ندارد.
بمباران تأسیسات نظامی جمهوری اسلامی توسط اسرائیل، در ظاهر یک حمله به حاکمیت ملی تلقی میشود. اما اگر با دقت بنگریم، این حاکمیت، همان رژیمیست که بارها منافع ملی را فدای امنیت نظام کرده است. از سرکوب خیزشهای مردمی گرفته تا فروش منابع کشور به چین و روسیه، جمهوری اسلامی هیچگاه خود را پاسخگوی ملت ندانسته است.
حالا، همان حکومت، ملت را سپر انسانی خود کرده. تأسیسات اتمی پنهانی، پایگاههای نظامی در دل شهرها، مخفیکاری در سیاست خارجی و بیاعتنایی به منافع مردم، همه به یک فاجعه ختم شدهاند: جنگی که ملت تاوانش را میدهد، ولی تصمیمش را نگرفته است.
در میانه این آشوب، فرصت طلایی پدید آمده است؛ شاید برای آخرین بار در دهههای اخیر. جمهوری اسلامی، غرق در بحران و درگیر جنگ، اکنون در آسیبپذیرترین وضعیت خود قرار دارد. و این، دقیقاً همان لحظهایست که میتوان از درون، ضربه نهایی را وارد کرد.
اکنون وقت نافرمانیست:
- کارمندانی که کارشان به تقویت ساختار نظام کمک میکند، میتوانند و باید در محل کار حاضر نشوند.
- کارگران شرکتهای نظامی و اطلاعاتی، باید اطلاعات، موقعیتها، خودروها و مراکز حمل تسلیحات را افشا کنند.
- سربازان و نیروهای ارتش، باید یکبار برای همیشه از مردم دفاع کنند، نه از رژیمی که آنها را ابزار سرکوب کرده است.
- مردم وطنپرست، اگر نشانی از خودروها، کامیونها، یا مراکز حمل تسلیحات رژیم میدانید، میتوانید آنها را نه برای رژیم، که علیه رژیم شناسایی و افشا کنید.
این سرزمین، ایران است، نه پادگان خامنهای. این ملت، وارث کوروش است، نه پیرو تروریست های چون قاسم سلیمانی.
این لحظه، تنها یک قیام سیاسی نیست؛ بلکه یک وظیفه اخلاقی و میهنیست. در برابر حکومتی که ملت را قربانی بقای خود کرده، سکوت دیگر همدستیست.
نافرمانی مدنی، تعطیلی شریانهای حیاتی حکومت بدون خشونت، سازماندهی محلات، خودداری از همکاری با سپاه و بسیج، ترک محلهای کاری که به ساختار رژیم کمک میکنند، و حمایت از نیروهای مردمی و آزادیخواه، همه ابزارهایی هستند که میتوانند در روزهای آینده، به فروپاشی رژیم شتاب دهند.
ارتش ایران، نهادیست که هنوز در حافظه جمعی ملت بهعنوان نیروی ملی شناخته میشود. برخلاف سپاه، که تبدیل به بازوی سرکوب و تجارت و ترور شده، ارتش هنوز فرصتی برای تطهیر دارد.
زمان آن رسیده که ارتش، برای همیشه از رژیم جدا شود و به مردم بپیوندد. افسران شریف، سربازان جوان، کارکنان غیور نظامی... اگر شما کنار مردم نایستید، ملت چگونه باید باور کند که هنوز بخشی از قدرت نظامی کشور، به ایران وفادار است، نه به جمهوری اسلامی؟
همین امروز، همین ساعت، تاریخ منتظر تصمیم شماست.
هیچ انقلابی، بیخون نمیشود. هیچ آزادی، رایگان نیست. آوار ساختمانهای بمبارانشده در اصفهان و تهران، زخمهایی عمیق بر پیکر ملتاند. اما آیا این زخمها باید دوباره التیام نیافته بمانند تا ولیفقیه باز هم موشک بعدی را آماده کند؟
خیر. امروز، همین امروز، لحظه عبور است. از ترس به امید، از سکوت به فریاد، از تحمل به طغیان.
جمهوری اسلامی درگیر بقاست. اروپا در شوک است. اسرائیل در آمادهباش. آمریکا در تردید. این خلأ، اگر با فریاد ملت پر شود، جهان شنوا خواهد شد.
بله، هیچ انقلابی بدون هزینه نیست. فریاد زدن در خیابان، مقابله با سرکوب، نافرمانی، افشاگری، و مقاومت، خطر دارد. اما اگر امروز نجنبیم، فردایی نخواهد بود.
آیا زمان آن نرسیده که ما هم فدای ایران شویم، نه فدای جمهوری اسلامی؟
در این لحظات تاریخی، که خاک وطن به خاک و خون کشیده شده، نگاه ملت به بیرون مرزها نیز دوخته شده است. ایرانیان مهاجر، تبعیدیان، و فرزندان تبعید؛ اکنون نوبت شماست.
شما که در دانشگاههای غربی تحصیل کردهاید، در رسانههای آزاد نفس کشیدهاید، و شاهد بودهاید که چگونه جهان میتواند از دل ویرانی، سازندگی را بیافریند — اکنون باید صدای مردم خاموششده ایران باشید.
کسی از شما نمیخواهد که به خیابان بروید و سینه سپر کنید؛ بلگه مبخواهند که روایت را بازنویسی کنید. رسانههای بینالمللی را با خود همراه کنید، بیتفاوتی سازمانهای حقوق بشری را به لرزه درآورید، و نمایندگان پارلمانهای اروپایی، آمریکایی، کانادایی و استرالیایی را به موضعگیری رسمی وادار کنید.
کارهایی که میتوان انجام داد:
- کارزارهای مجازی: ترندسازی هدفمند در شبکههای اجتماعی جهانی به زبانهای انگلیسی، فرانسه، آلمانی و عبری بر ضد پروپاگاندای رژیم.
- اعتراض در مقابل سفارتها و نهادهای بینالمللی: حضور فیزیکی شما، نماد فریاد خاموششدگان داخل است.
- نامهنگاری رسمی به نمایندگان مجلس و سنا: با استناد به نقض حقوق بشر، فساد ساختاری و تهدیدات منطقهای جمهوری اسلامی.
- راهاندازی تجمعات و میزگردها: ایرانیان خارج از کشور میتوانند نقش تعیینکنندهای در جهتدهی افکار عمومی ایفا کنند.
شما در دنیایی زندگی میکنید که اینترنت آزاد است، چاپخانهها سانسور نمیشوند، و برای گفتن حقیقت، به زندان نمیروید. این امتیاز، نه برای سکوت، بلکه برای فریاد است.
اگر امروز، شما که آزاد هستید، سکوت کنید، چه انتظاری از مردم در بند باید داشت؟ اگر امروز، برای ایران نکوشید، فردا دیگر ایرانی برای بازگشت نخواهد بود.
در روزهایی که مردم ایران در آتش جنگی ناخواسته میسوزند، صدای عدهای از آنسوی مرزهای ایران بلند شده که با لحنی لطیف و چهرهای نگران، از «همدردی با همه طرفها» سخن میگویند؛ از غزه تا تلآویو، از تهران تا حیفا. اینان همان ایرانیان هفترنگیاند؛ کسانی که به نرخ روز نان میخورند و با هر نسیم سیاسی، رنگ عوض میکنند.
این جماعت، سالها در سکوت مطلق نسبت به جنایات جمهوری اسلامی زیستند، اما حالا که آتش جنگ افروخته شده، به ناگاه مدعی «صلحطلبی» شدهاند. همانها که پیشتر در برابر اعدام جوانان در خیابانهای ایران لب فروبسته بودند، امروز پرچمهای همدردی با غزه و اسرائیل را برافراشتهاند، بیآنکه جرأت کنند به ریشه این جنگ اشاره کنند: رژیم جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتیاش در منطقه.
آیا این جنگ را اسرائیل آغاز کرد؟ خیر. این جنگ، با حمله راکتی حماس در مهرماه گذشته آغاز شد؛ با حمایت مالی و نظامی جمهوری اسلامی. حماس، بازوی اجرایی خامنهای در منطقه است؛ نه مدافع ملت فلسطین. حملات انتحاری، راکتباران شهرها، گروگانگیری غیرنظامیان… اینها همه ابزارهاییاند که نه در راه آزادی فلسطین، بلکه در خدمت بحرانسازی رژیم تهران به کار میروند.
و حال، جمهوری اسلامی میخواهد با به گریه انداختن چشمهای آغشته به ریا، روایت جنگ را وارونه جلوه دهد. میخواهد فریاد «مرگ بر اسرائیل» را در لابهلای «ما با جنگ مخالفیم» پنهان کند. میخواهد مردم معترض را «هوادار صهیونیسم» بنامد و خود را «مدافع مظلوم» جا بزند.
اما واقعیت چیز دیگریست: این جنگ، همان فرصتیست که ملت ایران باید از آن برای براندازی استفاده کند. فریادهای صلحطلبانهای که به جای افشای رژیم، آدرس غلط میدهند، چیزی نیستند جز پروپاگاندای حکومتی در لباس حقوق بشر.
آنان که امروز از «همدردی با همه طرفها» دم میزنند اما هنوز نتوانستهاند بگویند «مرگ بر جمهوری اسلامی»، دروغگو هستند. آنان که اشک میریزند برای کودکان غزه اما کودکان زاهدان و سنندج را فراموش کردهاند، بخشی از دستگاه توجیهاند. آنان که میگویند «صلح برای همه» اما جنگافروز را نام نمیبرند، نونبهنرخخورهای حرفهایاند.
ملت ایران، هوشیار باش. صدای آنانی که میخواهند بهنام صلح، خون تو را نادیده بگیرند، به گوش نسپار. صلح، بدون عدالت و شجاعت، تسلیم است. صلح واقعی زمانی آغاز میشود که رژیم جنگطلب تهران از صحنه بیرون رانده شود.
رژیم در آستانه فروپاشیست. نه بهدلیل فشار خارجی، بلکه بهخاطر پوسیدگی درونی. جنگ کنونی، آخرین سنگرهای مشروعیت دروغین جمهوری اسلامی را نابود کرده است.
اکنون، مردم میتوانند آنچیزی را رقم بزنند که نسلهای پیش از ما در آن ناکام ماندند. انقلابی نه با وعده بهشت، بلکه با آرمان ایران. نه برای خدا، بلکه برای خاک. نه در راه امت، بلکه بهنام ملت.
ملت ایران! برخیزید. وقت بازپسگیری سرزمینمان رسیده. از دل دود و خاکستر، از آوار موشک و فریاد، از خاکستر خیانت ۵۷، ایرانِ نو باید برخیزد.