از زخم دیروز تا امید فردا: بازخوانی افکار فرقه‌ای در سایه‌ی جنبش ملی ایرانیان


در روزگاری که ملت ایران در کشاکش نبردی بی‌امان با استبدادی دینی و واپس‌گراست، و در زمانی که خون جوانان ایرانی هنوز بر کف خیابان‌ها خشک نشده و فریاد آزادی‌خواهی زن و مرد ایرانی از دل تاریکی به گوش جهانیان رسیده، رسانه‌ای در کشوری آرام و آزاد چون لوکزامبورگ، سه روایت از جامعه ایرانی منتشر می‌کند؛ مقاله‌ای به قلم توماس هولزر در روزنامه لسانسیل که آینه‌ای از واقعیت چندلایه از جامعه مهاجر ایرانی است.

https://www.lessentiel.lu/fr/story/guerre-au-moyen-orient-au-luxembourg-les-iraniens-pensent-deja-l-apres-mollahs-103369786

در این گزارش، سه دیدگاه از میان جامعه ایرانیان معرفی شده‌اند: یکی، دیدگاه ملی‌گرایانه‌ای که خواستار بازگشت اعتماد و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش است و از شخصیتی چون شاهزاده رضا پهلوی به‌عنوان نماد وحدت، عقلانیت و سکولاریسم حمایت می‌کند؛ دیگر، دیدگاهی چپ‌گرایانه یک بانوی ایرانی که با پافشاری بر تئوری‌های شکست‌خورده قرن گذشته، همچنان در توهم «توطئه» غیرواقعی و منزوی سرگردان است؛ و سوم، صدای بانوی ایرانی فریب خورده ای که برخلاف تصویر ساده‌انگارانه‌ی ارائه‌شده در رسانه،  از اعضای فعال سازمان مجاهدین خلق  فعال و نزدیک به مریم رجوی است؛ سازمانی که سال‌هاست با تغییر نقاب و تاکتیک‌های مظلوم‌نمایانه، در کشورهای اروپایی با اسامی دهن‌پرکن و پوششی چون «انجمن عدالت برای زنان» یا «انجمن حمایت از زندانیان سیاسی» یا «اانجمن بشردوستانه، برای حقوق بشر و دموکراسی در ایران» و ... سعی در فریب افکار عمومی دارد.

شایان ذکر است که روزنامه لسانسیل در تبلیغ همین مقاله اخیر خود درباره نظرات مختلف ایرانیان در لوکزامبورگ، در شبکه‌های اجتماعی تصویری از بنده و یکی از فعالین مجاهدین خلق را همراه با پس زمینه ای از تجمع هواداران سازمان مجاهدین خلق را بدون کسب اجازه از من منتشر کرده است. اینکه این انتخاب تصویری از روی بی‌دقتی، ناآگاهی یا با نیت خاصی صورت گرفته، قضاوتش را به عهده خوانندگان می‌گذارم. اما آنچه روشن است، این است که من نه از جمهوری اسلامی هراس دارم، نه از چپ‌های افراطی، نه از سازمان مجاهدین خلق و نه از هیچ گروه تروریستی دیگر. تا زمانی که خون در رگ دارم و قلم در دست، از نوشتن حقیقت و افشای چهره‌های پنهان در پس نقاب دلسوزی، عقب‌نشینی نخواهم کرد. 


سازمان مجاهدین خلق، با پیشینه‌ای مملو از خشونت، ترور، همکاری نظامی با دشمنان ایران و خیانت‌های متعدد به ملت، امروز نیز با همان منش، اما با چهره‌ای بزک‌شده، تلاش می‌کند در غیاب جمهوری اسلامی جایگزین آن شود. این سازمان که پیش‌تر در فهرست گروه‌های تروریستی اتحادیه اروپا و ایالات متحده قرار داشت، حالا با کمک چهره‌هایی جوان اما تسخیر شده، با چرخش زبانی و تاکتیکی، به دنبال بازتولید قدرت در قالبی جدید است.


در سوی دیگر، جریان‌های چپ‌گرا نیز با نگاهی تنگ‌نظرانه و تجربه‌ستیز، هرگونه رجوع به هویت تاریخی، ملی و سکولار ایرانی را پس می‌زنند و همچنان در فضای ذهنی دهه‌های گذشته باقی مانده‌اند. گروهی که با توهم «توطئه»، در عمل نه قادر به ارائه برنامه‌ای جامع‌اند و نه از پایگاه مردمی برخوردارند. هر دو جریان، به‌رغم تفاوت‌های ظاهری، در یک نقطه اشتراک دارند: بی‌باوری به مردم‌سالاری اصیل، وابستگی به ساختارهای فرقه‌ای، و حذف مخالف در صورت قدرت‌یابی.


اما نباید از یاد برد که آن‌چه در خیابان‌های ایران، از زاهدان تا تهران، از تبریز تا اصفهان شنیده می‌شود، نه نام مجاهدین است، نه شعارهای چپ انقلابی؛ بلکه فریادهایی است برای بازگشت به هویت ملی، به دوران عزت و سکولاریسم. شعارهایی چون «رضا شاه روحت شاد» یا پرچم‌های شیر و خورشید در دست معترضان، خود گواه روشنی‌ست بر این‌که مردم ایران از همه ایدئولوژی‌های فرقه‌ای عبور کرده‌اند.


در طول تاریخ معاصر ایران، تجربه هر دو جریان چپ افراطی و مجاهدین خلق با خاطرات تلخ، خشونت، سرکوب، و وابستگی گره خورده است. بخش بزرگی از مردم ایران، به‌ویژه در دهه‌های گذشته، بارها از زبان شاهدان و اسناد تاریخی، از همکاری‌های سازمان مجاهدین با ارتش صدام حسین در جریان جنگ ایران و عراق، تا شکنجه‌های ایدئولوژیک در اردوگاه اشرف شنیده‌اند. همچنین مردم از ناکامی‌های مکرر احزاب چپ در ارائه راهکاری عملی و دموکراتیک در بزنگاه‌های حساس، به‌خوبی آگاهند.


این در حالی‌ست که مردم ایران، امروز در زیر بار فشار شدید اقتصادی، فقر روزافزون، تورم افسارگسیخته، بی‌کاری، و فروپاشی زیرساخت‌های رفاهی، دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. مردمی که همزمان با تهدیدات جنگی، سرکوب امنیتی و اعدام‌های روزانه زندانیان سیاسی نیز مواجه‌اند. در چنین شرایطی، فرقه‌های بیرون‌نشسته، با فرافکنی و بازی‌های سیاسی، تلاش دارند میدان مبارزه را به سمت منافع سازمانی خود بکشانند.


در این میان، رژیم جمهوری اسلامی، با نقض گسترده حقوق بشر، تحمیل فقر ساختاری بر مردم، قطع ارتباطات اینترنتی، سانسور رسانه‌ها و سرکوب شدید، به‌ویژه در شرایط جنگی اخیر با اسرائیل، همچنان به دنبال بقای خود از طریق مظلوم‌نمایی در سطح جهانی است. اما واقعیت آن است که این جنگ، جنگ ملت ایران نیست؛ بلکه نتیجه‌ دهه‌ها سیاست‌های توسعه‌طلبانه، حمایت از نیروهای نیابتی و تحریک منطقه‌ای از سوی جمهوری اسلامی است. از لبنان و سوریه تا یمن و غزه، این رژیم با دلارهای نفتی و جان مردم ایران، سعی در صدور بحران و بی‌ثباتی به خارج از مرزها داشته است.


با حملات اخیر اسرائیل و نابودی بخش‌هایی از زیرساخت‌های نظامی و هسته‌ای جمهوری اسلامی، جهان با واقعیتی نوین مواجه است: رژیم اسلامی ایران دیگر آن هژمونی ترسناک سابق نیست. نیروهایش تحلیل رفته، مشروعیتش متزلزل، و مردمی که دیگر نه از سرکوب می‌ترسند، نه از فقر. این جنگ اگرچه جان‌فرساست، اما در چشم بسیاری از ایرانیان، یک فرصت تاریخی برای عبور از نظام دینی و ساختن آینده‌ای نو است.


ایرانِ آینده، باید فراتر از این تقسیم‌بندی‌های فرقه‌ای باشد. آنچه ملت ایران می‌طلبد، نه بازتولید دیکتاتوری در لباسی نو، بلکه حرکتی است به سوی دموکراسی واقعی، سکولاریسم، برابری، و حاکمیت قانون. این مسیر، از صندوق رأی می‌گذرد، نه از اردوگاه و شعارهای از پیش شکست‌خورده.


ملی‌گرایی امروز ایرانی، برخلاف تعابیر گذشته، نه بر پایه قوم‌گرایی و طایفه‌سالاری، که بر بنیاد حقوق بشر، آزادی، دموکراسی و کرامت انسانی استوار است. ملی‌گرایی‌ای که خواهان حذف هیچ‌کس نیست، بلکه خواهان وحدت ملی در سایه سکولاریسم، صندوق رأی، و شفافیت ساختاری است.


ما به‌عنوان بخشی از جامعه ایرانیان آزاده، باور داریم که آینده ایران در دست نسلی است که در میدان‌ها فریاد زدند «زن، زندگی، آزادی» و پرچم هویت ایرانی را دوباره برافراشتند. نسلی که چهره‌های مطمئن، صادق و سالم را به عنوان نماد خود انتخاب کرده است. شاهزاده رضا پهلوی، نه از آن رو که سلطنت‌طلبی در کشور ریشه دوانده، بلکه بدین سبب که او در میان غوغای شعارهای تند، زبان اعتدال و وحدت را برگزیده است.

او نماد گفت‌وگوست، نه جنگ؛ نماد سکولاریسم، نه فرقه‌گرایی؛ و نماد آینده، نه گذشته. آینده‌ای که همه‌ی ما، فارغ از گرایش سیاسی‌، در ساختنش شریک خواهیم بود.

بیایید با یکدیگر، فارغ از زخم‌های تاریخی، آینده‌ای را رقم بزنیم که در آن، هیچ گروه و جریان افراطی دیگر نتواند به نام آزادی، دیکتاتوری‌ای دیگر را بر ما تحمیل کند.

با احترام و امید به آینده‌ای روشن،

پاینده ایران،


احسان تاری نیا - لوکزامبورگ

نوشته شده در 26 ژوئن 2025