اندر احوالات گروه های کوچکی در سطح اروپا با نام «طرفداران یا به قول خودشان هواداران سازمان مجاهدین خلق فَتق» (من بالاخره نفهمیدم هوادار یعنی چی؟ یعنی برای مجاهدین هوا نگه میدارند یا اینکه از روی هوای معده طرفداراند) ، که بین جامعه اینجا و ایرانیان ساکن ایران، به دلیل افکار و رفتار خاص شان مورد لعنت و تَرد شده هستند، البته شاید اگر از خودشان بپرسید که چرا اینقدر منفورید؟ بی درنگ خواهند گفت که «هر که مخالف افکار ماست جاسوس وزارت اطلاعات ایران و نوکر آخوند هاس» با این حساب تمام 84 میلیون ایرانی که مخالفشان هستند همه جاسوس اند، حالا بماند که هیچ یک از ما نه از این گروه عجوج و مجوج دل خوشی داریم نه از آن رژیم فاشیستی آخوندی که ادعای ولایتی تمام دنیا را دارند، که این جماعت پا منقلی بخواهند ما را به دیگری حواله دهند. این اقلیت افسارگسیخته که همه مخالفین خودشان چه اپوزیسون سیاسی چه مذهبی و یا بی طرف را جاسوس رژیم می نامند، و همچون احشام از طویله گریخته هر کس و هر چه جلویشان قرار بگیرد با شاخ و جفتک بی نسیب نمیگذارند، به یک چوپان و رام کننده احشام وحشی نیاز دارند، ما ایرانی ها هم که در هر کاری تخصص داریم، فوقش میریم و با کمی تامل از یتیوب نحوه دام گیری و رام کردن حیوانات وحشی را یاد خواهیم گرفت، ولا با این نوناشون.
یکبار با یکی از این حضرات مثلا هوادار (منظور نگارنده هواداران سازمان مجاهدین فَتق میباشد) در مورد عقایدشان مشغول بحث بودیم و مثل همیشه یک سؤال کلیشه ای و تکراری را پرسیدم، من خودم از پرسیدن این سؤال واقعا دیگر خجالت میکشم اما اینها چرا خجالت و شرم ندارند ، نمیدانم؟ مَخلَص کلام از ایشان پرسیدم شما که این همه شعار سوسیالیسم اسلامی و دفاع از حقوق ایرانی سر میدهید، مگر نه اینکه این شما بودید که با همکاری خمینی ملعون فاجعه انقلاب 57 را به بار آوردید، چرا بعد از اینکه از سفره انقلاب چیزی نصیبتون نشد به خلق خودتان خیانت کردید و رفتید صیغه صدام حسین شدید؟ ایشان که در حال نواختن ساز بادی مخصوص بودند (ساز بادی مخصوص : سیخ و سنجاق ساز مورد علاقه هواداران مجاهدین فتق میباشد) همانگونه که نصفی از دود، ببخشید باد ساز را در گلو نگاه داشته بودند، فرمودند که : خیلی شاده است دشمن، دشمن ما دوشت ماشت (با تشکر از گوگل ترانسلیت : خیلی ساده است دشمن، دشمن ما دوست ماست).
از آن جهت که این گفتگو بر دل مینشست، سؤال دوم را از استاد گرانقدر پرسیدم و گفتم، یا شیخ شما که جواب هایتان اینگونه کوبنده و لرزه افکن است سؤال دیگری هم دارم، حالا به خلق خود خیانت کردی و با یار دگر خوابیدی، فدای سرت، چرا کودکان و زنان کُرد در کردستان عراق را زنده به گور کردید؟ مگر نه اینکه زمانی قبل از اینکه شما به این درجه از عرفان و تبهر در مصرف ساز بادی برسید، دوره های سازمانی تان را در روستاهای کُردنشین و در میان کُرد ها به اتمام رسانیدید؟ دوباره آن استاد فرزانه یک کام اساسی از ساز بادی گرفت و پیکنیکی را خاموش کرد و گفت اینها همه دروغ اشت و عکش و فیلم هاهم در اینترنت فتوشاپ اشت و همه اینها تبلیغات آگوندهاش (چون شیخ هنوز کمی از دود ساز در گلو داشتند منظورشان آخوند ها بود)، و بساط سازشان را در جعبه ای گذاشتند و افزود تو هم جاشوش رجیمی (رژیم) و رفتند.
عده ای صرفا چون تفکر نکرده و در جهل در مورد هر موضوعی پلاک کاردی به دست گرفته و توحش ضد شأن انسانیشان را هر چند هر از گاهی به نمایش میگذارند (پیشنهاد میکنم برای خنده هم که شده یکبار دورادور از تجمعاتشان دیدن کنید، فرقش نسبت به راهپیمایی ها و اعتراضات 22 بهمن و روز قدس در این است که در ایران بر آمریکا و اسرائیل مرگ و لعن میفرستادند، اینها به آخوندها، خوب گهی پشت به زین و گهی زین به پشن، غیر از این شما تفاوتی میان سپاه و مجاهد نمیبینید هر دو از شیره یک افیون اند)، نباید نماینده جامعه ایرانی باشند، سازمانی که تا دیروز عملیات تروریستی انجام میداد و در لیست سازمان های تروریستی بین المللی بوده در کمال وقاحت خود را حامی حقوق بشر میداند و چون فعالیتشان با نام سازمانشان ممنوع است در قالب انجمن حقوق بشری ایرانیان خود را مظلوم ترین و دلسوزترین گروه ایرانی معرفی میکنند و با تبلیغات پروپاگاندای شان پناهندگان تازهوارد و مقامات اروپایی و غربی را فریب میدهند.
بیچاره و بدبخت ما ایرانیانی که ندانسته با شرکت در مراسم یا خرید از استندهای این انجمن پوششی ناخواسته باعث و بانی ساپورت مالی این سازمان میشویم. تا به حال با خودتان فکر کردید درآمد های چند صد هزار یوروی استندها و غرفه ها و عق عضویت این انجمن پوششی کجا و برای چه فعالیتی خرج میشود؟ دفتر این انجمن کجاست؟ چند کارمند دارد؟ درآمد حاصله شان کجا و در چه راهی خرج میشود؟ بدون شک شما هم خوب میدانید این پول ها کجا ارسال خواهد شد. فقط خودمان را به خواب غفلت زده ایم و بخاطر یک بشقاب زرشک پلو همیشه در صف اول استندها و حامیان این سازمانیم. از ماست که بر ماست. مگر نه اینکه مطابق قانون هر انجمن ثبت شده باید برای ساکنین آن محل فعالیت کند؟ بجز فحاشی و تهمت به دیگران شما از این جماعت فعالیت دیگری دیده اید؟
بیایید یکبار هم که شده با خودمان رو راست باشیم، واقعا حاضرید کشور ایران بعد از رفتن آخوندهای مفت خور دست این جماعت پامَنقَلی لَچَک به سر بیوفتد؟ من با نسل قدیم حرفی ندارم، چون این نسل قدیم بدوند که این رژیم را توی سفره ما گذاشتند. نسل جوان باید عاقلانه تر فکر کنند برای فرار از دست گرگ به مار پناه نمیبرند. دشمن، دشمن من دوست من نیست. این گروه معلوم حال که دم از مارکسیست اسلامی میزنند و خود را غم خوار خلق میدانند با چشمان خود دیدیم که چگونه بعد از بی نصیب شدن از سفره بخور و بچاپ فاجعه 57 کسانی که دوش به دوش شان با آنها انقلاب کرده بودند را چگونه ترور کردند، آیا با چنین سابقه های درخشانی که دارند، ملت ایران این خیانت ها را فراموش کرده اند؟ و میتوان به این گروه فرصت دوباره ای داد؟ متأسفانه بعضی از پناهنده نماهای سیاسی که به دلایل مالی یا زندگی بهتر خود را پناهنده سیاسی معرفی میکنند و به امید گرفتن یک تاییدیه از این سازمان که هرگز تا قبل از این اطلاعاتی در مورد فعالیت های سیاسی و تاریخ ایران نداشتند به سادگی به دام این شیادان گرفتار میشوند و خام وعده وعید های این هواداران پوششی در قالب انجمن های حقوق بشری میشوند.
در آخر باید اضافه کرد که هیچ حکومتی یا اپوزیسیون یا احزاب و گروهای مخالف با ریختن خون و ترور شخصیتی یا اعمال خرابکاری نه میتواند محبوبیت کسب کند و نه میتواند اساس بقای خود را تضمین کند. وقت آن فرا رسیده که در این دوران که پایه های حکومت جمهوری اسلامی سست گشته و دیکتاتوری آن بر همگان ثابت وفروپاشی این نظام فاسد نزدیک شده است با اتحاد و همصدای احزاب و اپوزیسیون ها برای رسیدن به یک هدف مشترک تلاش کرد. اما باید مراقب بود و همیشه اندیشید که بعد از رژیم دیکتاتور جمهوری اسلامی چه کسی بر سر کار خواهد آمد؟ یک جمهوری دمکراتیک متشکل از همه احزاب و اپوزیسیون ها بدون دخالت دین در حکومت در چهارچوب دمکراسی و حکومت مردم بر مردم؟ یا چیزی دیگر؟
گاهی در سرزمینهای بی حاصل و کویری گلهایی می روید که مشابه آن را در هیچ جای دنیا نمی توان یافت بی تردید درسرزمین بی حاصل احساس هم ممکن است آگاهی ها و تجربه های باطنی ناب شکوفا شود، می گردیم و آنها را پیدا میکنیم و به باور میرسیم درباره توانایی های وجودمان.